09370794479 (فقط پیام در واتس‌آپ)
SimorghTheory@gmail.com

توضیح نظریه سیمرغ

چکیده نظریه سیمرغ

نظریه سیمرغ میگه که تمامی رخدادهایی که تجربه میکنیم، مستقیما نتیجه حالت‌های نفسانی ما هستند؛ و مهمترین عنصر کلیدی در حالت‌های نفسانی ما «باورهای ما» هستند. در این میان نقش «رفتار و ابزار» در ایجاد رخدادها صرفا نقش متغیر مداخله‌گر هست... یعنی مثل کاتالیزگر عمل می‌کنن و ما با رفتارها و ابزارهامون صرفا میتونیم شدت و زمان وقوع یه رخداد رو دستکاری کنیم؛ اما باید حواسمون باشه که نمی‌تونیم با این‌ها یه رخدادی رو بسازیم (اون کار باورهای ماست). حالا ما برای اینکه به رخدادهای مطلوبمون (اهدافمون) برسیم باید باورها، رفتارها و ابزارهامونو مدیریت کنیم. برای این کار، نظریه سیمرغ تحت عنوان مدیریت استراتژیک یه سری تکنیک معرفی می‌کنه. مثلا میگه باید توی شرکت یا سازمان‌تون مسئله محور باشید... این کمک می‌کنه که کانون توجه‌تونو در طیّ گذشت زمان و در میان همکاران‌تون متمرکز نگه دارید... . 

همچنین برای اولین بار، نظریه سیمرغ تنها نظریه‌ای هست که از سازوکار وقوع رخدادها «مدل ارائه می‌کنه». فایده مدل اینه که به ما توانایی تحلیل میده! مثلا میگه شما برای رسیدن به هدفت همش به بن بست می‌خوری مشکل از کدوم باورته و با چه ابزاری می‌تونی این مشکلو حلش کنی.

سیمرغ، نفسِ تربیت شده ماست. که اولش سیمرغ نیست... اژدهاست... باید بدونیم چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم

 How To Train Your Dragon

توضیح

کلّ نظریه سیمرغ رو میشه به صورت دعای تحویل سال (یا مقلّب القلوب ...) گفت: ای تحول‌ساز قلب‌ها و دیده‌ها، ای کارگردان اتفاقات روزها و شب‌ها، ای متحول‌ساز اتفاقات سالیانه و حال آدمها، پس حال و احوال درونی ما را به بهترین نحو رقم بزن -تا اتفاقات‌مونم متناسب با اونا رقم بخورن

یعنی به عبارتی خودمونی‌تر داره اینو میگه: «خدا در جهان فرشتگانی داره که مأمورن اتفاقات رو برای ما رقم بزنن! اما به این روش که، دائما درونِ ما آدمها رو چک می‌کنن که چه حالی داریم، بعد میان در پیرامون ما اتفاق‌هایی متناسب با اون حال و احوال‌مون رو ایجاد می‌کنند» تا تعادل جهان حفظ بشه!

این همون چیزیه که توی ادبیات قرآنی بهش میگه قانون عدالت خداوند در جهان، و توی ادبیات غربی بهش میگن قانون جذب. پس برخلاف فهم عوامانه، قانون جذب اینو نمیگه که اگه به فلان ویلای مشخص فکر کنی، همون نصیبت میشه... بلکه میگه قانون جذب یه فرموله، که اگه حال و هوای درونی تو متناسب با مسکن زیبا و مرفّه باشه، در نتیجه‌ش بخواهی یا نخواهی اتفاقات زندگی‌تم متناسب با همون تطبیق پیدا می‌کنه، حالا بوسیله اون ویلا ممکنه بشه یا بوسیله یه مسکن دیگه.

نظریه سیمرغ، بیانگر مهمترین میکانیزمِ تاثیرگذار در دنیا و آخرت ما انسان‌هاست! اگه با دقت مطالعه کنیم می‌بینیم که طرز تفکر موفق‌ترین سوپراستارهای سینما، ورزشکاران بزرگ، ثروتمندان و بیزینس‌من‌های غول، دانشمندان برتر جهان، و حتی رهبران بزرگ با کشورها و دین‌های متفاوت «به طرز شگفت‌انگیزی مشابه همدیگه‌ست»!! در عین حالیکه (مثل گاندی و چرچیل) اینا افرادی بودن که از لحاظ محل و ظاهر زندگیشون و حتی عقیدتی گاهی 180 درجه با هم متفاوت بودن! یعنی گاهی رقیب یا دشمن هم میشدن! پس، علت موفقیتشون در طرز تفکر مشترکشون بوده! طرز تفکری که بالاتر از نوع رشته تخصصی، محل و سطح مالی زندگی، سطح هوش و تحصیلات داشته کار خودشو میکرده و جهانِ اون صاحبِ فکرو میساخته!

در مورد اینکه چرا درصد کمی از آدمها موفق میشن و بقیه ناموفقن کلی‌گویی‌های زیادی شده! اما تا این لحظه، نظریه سیمرغ تنها تئوری هست که جزئیات و میکانیزمش رو بصورت علمی و مدل‌وار کشف و ارائه کرده! یعنی روی این موضوع به صورت اصولی و علمی کار نشده بوده.

 آیا این تجربه رو داشتی که بعضی روزها -به طرز عجیبی- روزت بوده؟! از خواب با سرحالی بلند شدی -و احتمال میدی خوابهای شیرینی دیده باشی که شاید یادتون نمیاد ولی اثرش رو گذاشته-. بعد اون روز با اعتماد به نفس و اشتیاق به دنبال کارهات رفتی. اون روز هر تصمیمی گرفتی درست بوده. و هر اتفاقی که افتاده -حتی اگه به ظاهر شانسی بوده- انگار برای شما ساخته بودنش! حتی شاید چراغهای راهنمایی هم با شما همکاری می‌کردن و تا میرسیدی بهشون سبز میشد. و با لذت و شیرینی کارهاتو انجام دادی و برگشتی خونه! نظریه سیمرغ میگه 100% تمامی چنین اتفاقاتی مستقیما محصول حالتهای درونِ نفسِ ماست. چیزهایی شامل توجه، باور، افکار و احساس ما.

اصل هنرِ نظریه سیمرغ اینه که توانسته بصورت دقیقی توضیح بده چطور و با چه میکانیزمی این درون ما تبدیل به رخدادهای بیرونی میشن. بعلاوه، با تکنیک تحلیل مداری بهمون میگه که دقیقا کدوم از شرایطی در درون ما منجر به چه نوع رخدادهایی میشن و از این طریق قدرت پیش‌بینی برای خودت و کسب وکارت - یا دیگران رو- بهت میده! قسمت جذاب نظریه سیمرغ نقشه‌خوانی‌شه! یعنی به ما نقشه‌خوانی و تحلیل وجود خودمونو یاد میده! که بفهمیم چه‎‌‌مونه! مشکلمون در کجاست! چرا به بدشانس بودم یا چرا بن بست خوردم و چرا فلان بیماری خودم یا اطرافیانم مزاحم کارم میشن! در گام بعدی به شما راهکار میده! یعنی غیر از اینکه بهت میگه اگه توی شرکتت با فلان همکارت، یا فلان اداره دولتی مشکل خوردی، مشکل از کجای درونته و بعد بهت راهکار میده که چطور بهش غلبه کنی. یه نوع ماهیگیری یاد دادنه!

یعنی با توجه به هر مشکلی باید راهکار خودشو داشته باشی... مثلا اگه جایی فشار کاری روی تو زیاد شد باید از اصل عدم تمرکز کمک بگیری... به این راهکارهای متناسب با مشکل میگیم «اصل»...  

ممکنه تو شرکت یا کسب و کاری داشته باشی و این اصول ممکنه در قسمتهای مختلف شرکتت یا کسب و کارت اثر بگذاره... مثلا همون اصل عدم تمرکز که توی شکل بالا مثالشو زدیم گاهی لازمه توی استراتژی‌هات باشه، گاهی توی ساختارت و گاهی توی ارزیابی عملکردت... تشخیص همینم با کمک سیمرغ مهیا میشه.

ما در دوره مدیریت استراتژیک مبتنی بر نظریه سیمرغ سه نوع مطلب رو کردیم! در بخش اول میکانیزم عملکرد جهانو میگیم، در بخش دوم به شما قدرت تحلیل و ارتباط بین شرایط درون و اتفاقای بیرونو میدیم و در بخش سوم به شما راهکار ارائه میدیم

نظریه سیمرغ 3 ابزار به ما میده:

اول (عینک): یعنی می‌فهمیم جهان چگونه کار می‌کنه؟ و دیگه تعجب نمی‌کنیم برای ما یا فلانی چرا بعضی اتفاق‌های شیرین یا تلخ پدید اومدن!؟ چرا گاهی معجزه میشه و ...

نظریه سیمرغ برای اولین بار تونسته به صورت یک مدل منظم (به اسم مدل جامع) آیه‌های قرآن + تئوری‌های علمی مربوط به مدیریت و استراتژی، روانشناسی و فلسفه + مباحث موفقیت رو یکجا جمع کنه و با هم نشون‌شون بده

این قسمت شبیه آناتومی بدن و نقشه قرارگیری رگها، اعصاب، ماهیچه و قلب و اندامهای بدن میمونه که یه پزشک بهشون آگاهه و میدونه که اینها چطوری با همدیگه کار می‌کنن

دوم (داشبورد): یعنی می‌فهمیم که وضعیت‌مون چیه؟ و اگه مشکلی هست از کجاست؟ می‌تونیم پیش‌بینی کنیم  اگه با همین روند پیش بره در آینده قراره چه اتفاقی سر راه ما یا دیگران رخ بده!

 وضعیت شما بوسیله نشونه‌هایی (شامل انواع بیماری‌ یا درد احتمالی که در بدنتون دارین، رفتارهایی که می‌کنید، افکاری که دارید، وضعیت مالی، برخوردی که با شما می‌کنند، تجربیات تلخ و شیرین زندگی) در قالب 7 باور و 10 اصل مدیریتی طبقه‌بندی و تفسیر میشن... یعنی با این نشونه‌ها به صورت گام‌به‌گام هدایت میشین که مشکل‌تون از کجاست!

این قسمت مثل جواب آزمایش می‌مونه که از خون و وضعیت هورمون‌ها و وضعیت قلب و مغز میگیرن و پزشک تفسیرش میکنه... اینطوری معلوم میشه که مشکل ما از کجاست و قراره چی پیش بیاد

سوم (گاز_ترمز_فرمان): یعنی می‌فهمیم که در هر شرایطی، اون کار درست چیه؟ این آگاهی بینهایت ارزشمنده و میلیاردها می‌ارزه! همه‌مون تو تجربیاتمون بارها فهمیدیم راه‌حل ثابت نداریم و مثلا همیشه تلاش یا سرمایه‎‌گذاری جواب نمیده! چون هر چیزی جایی و زمانی داره...

میتونیم مدیریت کسب‌و‌کار یا سازمانتو رو به باغداری تشبیه کنیم... که اگه میخواهی به محصولی برسی باید اول دانه مربوطه‌شو بکاری (کاشت)، بعد از نهالت با سمپاشی و آبیاری مراقبت کنی (داشت)، و بعد به طرز صحیحی محصولتو بچینی (برداشت)... یعنی متناسب با ریشه‌ی مشکلی که در قسمت قبل کشف کردیم +  این که آیا در مرحله کاشت یا داشت یا برداشتی + اینکه مشکلت در کجای سازمانه (آیا در استراتژی و ایده‌ست، یا ساختاره، یا منابع انسانی و امکاناته، یا نحوه اجرا و ارزیابی عملکرده) به شما راهکار مرتبط داده میشه

اگه بخواهیم با پزشکی مقایسه کنیم، این قسمت شبیه نسخه شفابخش می‌مونه... یعنی پزشک برای هر بیمار به تناسب نوع بیماری، سنش، شدت بیماری، اینکه کجای بدنو درگیر خودش کرده و سابقه بیماری‌های همزمان برای هر کسی یه دارو و درمان خاصی تجویز می‌کنه


مدل کاربردی نظریه سیمرغ:

نظریه سیمرغ یک مدل اصلی (و نسبتا پیچیده) داره که بر اساس اون، مدل‌های ساده‌تر دیگه‌ای مثل مدل کاربردی زیر ایجاد میشن. یعنی ما بوسیله این مدل میتونیم اتفاقاتی که تجربه می‌کنیم رو به صورت کاربردی بیاییم مدیریت کنیم:

اگه دقت کنید این یه مدل دینامیکیه که سه چرخه در اون وجود دارن... چرخه آبی مسئول اینه که امکان رسیدن ما رو به خواسته هامون زیادتر کنه؛ یعنی میزان رسیدن ما به خواسته هامونو افزایش بده...

چرخه صورتی مسئول اینه که احتمال رسیدن ما رو به خواسته هامون افزایش بده؛ یعنی سرعت رسیدن رو زیاد کنه (اقدام و تلاش در این چرخه قرار میگیرن)...

و چرخه وسط که هم آبی و هم صورتیه، بعنوان واسط دو چرخه قبلی عمل میکنه؛ یعنی بوسیله کانون توجه و احساس ما میتونیم تعادل چرخه امکان و احتمالو برقرار کنیم.

فواید علمی و کاربردی وجود مدل جامع در نظریه سیمرغ:

  • (آناتومی افکار) شما می‌توانید نقشه مشکل خودتان را با ریشه‌یابی ببینید
  • (ماهیگیری) مهارت یافتن راه‌حل‌هایی متناسب با مشکلات مختلف را پیدا می‌کنید
  • (ستاره قطبی) حرف‌های کلی، متناقض یا مبهم نمی‌شنوید؛ مسیرتان را به وضوح پیدا می‌کنید
  • (موتور محرّک) خودبخود پر از انگیزه و اشتیاق برای رشد کردن و موفقیت می‌شوید
  • (اهرم) از راه‌های میانبر حرکت می‌کنید

هفت باوری که افراد موفق توانسته‌اند در خود ایجاد کنند تا موفق شوند رو میتونید از اینجا مشاهده کنید
این هفت باور به همراه آیه‌هایی آورده شده‌اند تا بتوانید -با کمک این آیه ها که کلام خداوند هستند- سریعتر و راحتتر این باورها را در خود بسازید... یک مورد آنها را در زیر می‌بینید

قالب کلی این سایت...

به نحوی تنظیم شده که این نظریه رو به سه شکل در اختیار شما قرار میده که به شما اجازه میده متناسب با نیازی که داری ازشون استفاده کنی:


صفحات زیرمجموعه: