مدل رفتاری مطلوبیت-نامطلوب (علمی پژوهشی)
مدل رفتار انسان در مواجهه با دو ساحت مطلوبیت-نامطلوب؛ تحلیلی قرآنی، رویکردی مدیریتی
برای ارجاع اصولی به این مقاله نوشته زیر را کپی کنید:
رضاییان, علی, عبدالهی نیسیانی, علی. (1397). مدل رفتار انسان در مواجهه با دو ساحت مطلوبیت- نامطلوب؛ تحلیلی قرآنی، رویکردی مدیریتی. اندیشه مدیریت راهبردی (اندیشه مدیریت), 12(2), 18-55. doi: 10.30497/smt.2018.2568
چکیده
کمبود مدلهای توصیفی از رفتار انسانها یکی از چالشهای قدیمی در ساحت علوم رفتاری به خصوص مدیریت رفتار سازمانی بوده و از آن به عنوان یکی از بزرگترین شکستهای علمی بشر تعبیر شده است. زیرا از یک سو، تقاضای شدیدی نسبت به استفاده از این مدلهای رفتاری در علوم مختلف وجود دارد، و از سوی دیگر ابعاد درونی انسان و شرایط محیطی موثر بر رفتار او به حدّی پیچیدهاند که مدل سازی رفتار او را دشوار میسازند. این پژوهش نمونهای جدید از مدلهای توصیفی رفتار انسان برگرفته از منبع الهی قرآن کریم معرفی و تبیین مینماید. این مدل رفتاری به تأثیر متفاوت شرایط مطلوب و نامطلوب بر حالات انسان و واکنش مستقل او در مواجهه با این شرایط میپردازد. انگیزه، تلاش فعالانه و نگرش مثبت انسان مربوط به مواجهه انسان با شرایط مطلوب بوده؛ و وابستگی، بیتابی و چارهجویی انسان در مواجهه او با شرایط نامطلوب بروز پیدا میکنند. در این پژوهش با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی هشتصد و چهارده آیه از قرآن کریم شناسایی و سازماندهی شده، مورد بررسی و مفهوم یابی قرار گرفته و در سه سطح متفاوت انتزاع، کدگذاری شدند. بدین وسیله مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب مبتنی بر تجزیه و تحلیلهای لغوی آیات، دقّتهای ادبی (صرفی و نحوی) و همراه با استناد به منابع معتبر تفسیری و پس از تأیید خبرگان توضیح داده شده است. مدل معرفی شده در چهارچوب نوع ایدهآل مدل توصیفی رفتار انسان ارائه گشته و عرصههای نظری و کاربردی مرتبط با آن در علم مدیریت بیان شده است.
کلیدواژه: قرآن، انسان، رفتار، مدل توصیفی رفتار، مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب.
Two-Factor Model of Utility-Disutility; A study of Quran in managerial approach
Abstract
The lack of "Descriptive Models of Human Behaviour" (DMHB) is one the oldest anomalies in behavioral sciences, especially Organizational Behaviour Management. In one side, different sciences demand for this kind of behavior models; and on the other side, modeling the behavior is as difficult as understanding human internal situations and his environmental complexity. DMHB are important because they have multi-disciplinary usage (economics, ergonomics, social psychology, management and etc…) , and also DMHB are the necessary foundations for developing prescriptive techniques in controlling and directing human behavior. In this paper we developed new model of human behaviors. This models is identified and explained thorough the deep studies in scientific literature of DMHB and Quran text. Quran in this research is the source of idea to find DMHB; also the guide of explaining DMHB. This model is explained in a scientific standard structure as "Ideal Type of DMHB". In addition, its relations to other renowned theories are discussed. The basic methodology and all the steps of this research in preparing, organizing text, studying, documentation, coding, abstraction and final conclusions are based on qualitative content analysis. Therefore, the "validity" and "Trustworthiness" of research is obtained by three criteria "Credibility", "Dependability" and "Transferability".
Keywords: descriptive model of human behavior, two-factor model of utility-disutility, qualitative content analysis, organizational behaviour management, quran.
مقدمه
این نوشتار به بیان و تحلیل مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب بر مبنای آیات قرآن کریم میپردازد[1]. در ابتدا، در بیان مسئله توضیح داده میشود که چرا به مدلهای توصیفی رفتار انسان در علوم مختلف به خصوص علم مدیریت رفتار سازمانی نیاز وجود دارد و رویکرد تحلیلی این پژوهش در رجوع به منبع وحی که غیر بشری است چه ضرورتی داشته است. در ادبیات نظری، مفهوم مدل و مدل توصیفی بیان شده و سپس به ارائه ساختار نوع ایده آل مدل توصیفی رفتار انسان میپردازد. نوع ایده آل، یک چارچوب جمع بندی کننده است که در آن ساختار علمی و الزامات مفهومی مدلهای توصیفی رفتار انسان به صورت یکپارچه منعکس شدهاند. در قسمت روش تحقیق به چگونگی اجرای این پژوهش بر اساس روش تحلیل محتوای کیفی و گامهای روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم پرداخته میشود. در قسمت بحث، بر مبنای آیات قرآن کریم و به صورت تدریجی و گام به گام مدل رفتاری توضیح داده میشود. یعنی در ابتدا تصویری اجمالی از کلیت مدل توصیفی که قرار است در طی تحلیل آیات توضیح داده شود ارائه میشود. سپس، بر اساس تحلیل آیات قرآن کریم، مدل رفتاری را نهایی کرده و به صورت ترسیمی نمایش میدهد. در قسمت جمع بندی تمامی نکاتی که از تحلیل آیات قرآن کریم در مورد مدل دوساحتی مطلوبیت-نامطلوب بدست آمدهاند به صورت یکپارچه در چارچوب نوع ایده آل مدلهای توصیفی رفتار انسان بازنویسی میشوند. بدین وسیله علاوه بر ارائه یک جمع بندی منظم از محتوای مدل ارائه شده، این نکته نیز روشن میشود که الزامات علمی این مدل رعایت شده و بنابراین صلاحیت معرفی شدن به عنوان یک مدل توصیفی از رفتار انسان را دارد. از آن جایی که رویکرد این نوشتار علم مدیریت میباشد، در نهایت اهمیت مدل رفتاری بدست آمده را از منظر مدیریتی و کاربردی با دیگر تئوریها و پژوهشهای نظری انجام شده بیان میکند.
بیان مسئله
علم مدیریت رفتار سازمانی را از زمره «علوم ناموفق» میدانند (هرسی و بلانچارد، 1977، ص 1-2). ریشه مشکلات علوم ناموفق مشترک است و آن «دشواری مدل کردن رفتار انسان» است. تا کنون تلاشها و فنون مختلفی برای درک و پیشبینی رفتار انسان ارائه شدهاند. هرچه علوم، هدفشان مربوط به تغییر در دانش و نگرش انسانها باشد (مانند علوم طبیعی و ریاضی) وظیفه آسانتری دارند و موفقتر بودهاند و در مقابل هرچه هدف آن علوم بیشتر مربوط به تغییر در رفتار انسانها باشد (در علوم رفتاری) وظیفه دشوارتری داشته و البته ناموفقتر بودهاند (هرسی و بلانچارد، 1977، ص 2). به همین دلیل در میان علوم مختلف، این مشکل برای مدیریت رفتار سازمانی بیشتر و چالشیتر است. زیرا این رشته (بنا به ماهیت خود) مستقیماً به دنبال «پیشبینی رفتار انسان» و «کنترل رفتار او» است (اولگوین و دیگران، 2009؛ چندن، 2005، ص 13). مدیریت رفتار سازمانی در «پیشبینی رفتار انسان» نیازمند وجود «مدلهای توصیفی رفتار انسان»[2] و در «کنترل رفتار انسان» نیازمند وجود «مدلهای تجویزی رفتار انسان» میباشد. به علاوه، در نظام نظریه پردازی، «مدلهای توصیفی رفتار انسان» نقش زیرساختی داشته و بوسیله آنهاست که امکان توسعه «مدلهای تجویزی رفتار انسان» نیز مهیا میشود. بر همین اساس میتوان گفت که در علم مدیریت رفتار سازمانی به عنوان یک علم به اصطلاح «ناموفق»، از کلیدیترین چالشهای نظریه پردازی و توسعه علم، کمبود مدلهای توصیفی رفتار انسان است که متناسب با موضوعات مورد نیاز در این علم توسعه داده شده باشند. بنابراین علم مدیریت رفتار سازمانی به تناسب تعریف و ماهیت خود از نیازمندترین علوم در بهره برداری از «مدلهای توصیفی رفتار انسان» میباشد (نادلر و توشمن، 1980).
در یک جمعبندی مشخص میشود علم مدیریت برای توسعه نظری خود نیازمند توسعه مدلهای توصیفی رفتار انسان میباشد. تولید این مدلها مشکل است و علیرغم استقبالی که فضاهای علمی از این مباحث داشتهاند هنوز خلأ نظری نسبی در این زمینه وجود دارد. از سویی دیگر، یکی از سرمایههای اصلی که مدیریت اسلامی میتواند خود را با آن متمایز کند قابلیت بهره برداری از منبع غنی علم الهی در ارتقا و تکمیل دانش و درک بشری است. این تحقیق به دنبال کاهش این خلأ نظری با استفاده از قرآن کریم میباشد؛ که در صورت امکان استفاده از این منابع، تأثیر محدودیتها و تحلیلهای ناقص بشری به حداقل رسیده و خطوط روشنی را برای دیگر بررسیهای علمی آشکار میسازد. بنابراین، به صورت مشخص این پژوهش به دنبال این مسأله است که با رجوع به منبع آسمانی اسلام یعنی قرآن حکیم، چه نکاتی را میتوان در معرفی و یا تبیین چنین مدلهایی جدید از رفتار انسان به منظور بهره برداری در فضای مدیریت و کاربردهای مرتبط به آن استخراج نمود.
ادبیات نظری
برای کسب درک صحیحی از مدل توصیفی رفتار انسان لازم است که مفهوم «مدل» و «مدل توصیفی» تعریف و جایگاه آنها در علم مدیریت مشخص شود. بدین وسیله میتوان در بخشهای بعدی مفهوم، ابعاد و جایگاه مدلهای توصیفی رفتار انسان را در علم مدیریت بیان نمود.
1. مدل
یکی از ابعاد اصلی «مدل توصیفی رفتار انسان»، «مدل» بودن آن است. برای آن که مفهوم مدل بیشتر درک شود بایستی به مفهوم نظریه یا تئوری بیشتر دقت شود. نظریه، به تبیین نظاممند روابط بین پدیدهها میپردازد (نیومن، 1389) . یعنی نظریه (یا همان تئوری) نشان دهنده نظامی از روابط بین پدیدهها، مفاهیم و ساختهاست که در آن نظریه بیان میشود که چگونه مفاهیم، خصیصهها و ساختها با یکدیگر ارتباط داشته و بر یکدیگر اثر میگذارند. نظریهها به دنبال پیشبینی رفتار چیزها و کنترل آنها هستند و هدف اصلیشان نیز همین میباشد (شومیکر، 1387، ص. 18) . مدلها اصلیترین بخش نظریهها هستند و این قرابت بین آنها به گونهای است که این دو را معادل یکدیگر میدانند و گاهی به جای هم بکار میروند (کاپلان، 1964، ص 264؛ سورین و تانکارد، 1997، ص 45). زیرا نظریهها آن نظامی را که میخواهند بین پدیدهها بیان کنند به وسیله مدلها بیان میکنند (باران و دیویس، 1995، ص 251). یعنی مدلها (در انواع مدلهای ریاضی، ترسیمی، نوشتاری و ...)، همان خروجی و محصولِ بروز یافته فرآیند نظریه پردازی هستند (کرلایل و کلایتون 2005).
2. مدل توصیفی
اگر به انواع نظریهها شامل نظریههای توصیفی و تجویزی دقت شود، نقش کلیدی مدلها بیشتر مشخص میشود. نظریههای توصیفی به دنبال تبیین روابط بین پدیدهها هستند و نظریههای تجویزی در پی آناند که با استفاده از شناخت و دانشی که در نظریههای توصیفی بدست آمدهاند، راهکارهایی را برای حلّ یک مسأله و رفع یک خلأ خاص ارائه نمایند. نظریههای توصیفی از مدلهای توصیفی، و نظریههای تجویزی از مدلهای تجویزی استفاده میبرند. نظریههای توصیفی به وسیله مدلهای توصیفی خود، مبنای شکل گیری مدلهای تجویزی در نظریههای تجویزی میباشند (کرلایل و کریستنسن، 2005). ناگفته نماند هنگامی که بحث از نظریه میشود (چه نظریههای توصیفی و چه نظریههای تجویزی) نباید لزوماً توصیف یا ارائه اطلاعات و یا ارائه نگاره و نموداری در مورد پدیدههایی را معادل نظریه دانست. در نظریهها باید «تبیین» صورت بگیرد. یعنی نظریه باید به دنبال ارائه نظامی عِلّی-معلولی از روابط بین پدیدهها باشد و همچنین شرایطی که این پدیدهها چنین روابطی عِلّی باهم پیدا میکنند را بدون ابهام مشخص نماید. هرچه قدر قدرت تبیین روابط علّی نظریهای کمتر بشود و مثلاً به یک توصیف کلّی و یا همبستگی اکتفا کند، از نظریه دور شده است و به «شبه نظریه» نزدیکتر میباشد (فقیهی، 1376) .
3. مدل توصیفی رفتار انسان
«انسانها معمولا به علّت شرایط مشخصِ محیطی و یا حالات درونیِ x، به صورتِ مشخصِ y رفتار می کنند» |
موضوع اصلی علم مدیریت رفتار سازمانی، تبیین (مدل) رفتار انسان در ساحت سازمان میباشد (گریفین و مورهد، 1986، ص 8). مدلهای رفتار انسان از مباحث اساسی در مدیریت رفتار سازمانی هستند؛ زیرا مدل «تبیین کننده روابط علّی موثر بر رفتار انسان میباشد» و از مفروضات بنیادین علم مدیریت رفتار سازمانی این است که رفتارهای انسان علّت یا علّتهایی دارد که این علم به شناسایی و معرفی آنها میپردازد (نادلر و توشمن، 1980؛رابینز، 2013، ص 11). ساختار علمی «مدل توصیفی رفتاری انسان» با توجه به ماهیت توصیفی و هدف پیشبینی کننده آن، به این صورت میباشد:
در این عبارت، کلمه «معمولا» بر «فراگیر بودن مدل رفتاری در میان انسانها» ولی «به صورت استثنا پذیر» تأکید میکند. این نکته از آن لحاظ بیان شده که در نظریههای مربوط به انسان و رفتار او -با نظریههای مربوط فیزیک و شیمی این تفاوت وجود دارد و- نمیتوان به صورت مطلق برای تمامی انسانها رفتاری را «تبیین» نمود. به همین دلیل صاحبنظران نظریهای را واجد صلاحیت میدانند که به این نکته علمی نیز در رفتار انسان توجه داشته باشد. همچنین در عبارت فوق کلمه «مشخص» تأکید میکند که باید علّتها و رفتارهای انسان به صورت مشخص شده ارائه شوند. همچنین عبارت «رفتار میکنند» هرگونه عملکرد غیر ارادی انسان را صرفاً ناشی از فیزیک و بدن او میباشد از مصادیق «مدلهای رفتاری انسان» خارج میسازد. بنابراین گزاره بیان شده در فوق ارائه کننده یک تعریف از مفهوم «مدلهای توصیفی رفتاری انسان» نیز میباشد. یعنی هر گزاره علمی که بیان کننده ادعایی مطابق با ساختار این تعریف باشد، یک مدل توصیفی رفتاری انسان محسوب میشود. از این رو، هر نظریه یا مدلی که در ادبیات علمی موجود به صورت آشکار و یا غیر مستقیم بتواند در مورد رفتار انسانها مطابق با ساختار علمی فوق ادعایی را بنماید، یک مدل توصیفی از رفتار انسان را ارائه کرده است. بنا به توضیحات داده شده در بالا هفت شاخص وجود دارند که لازمه تمامی مدلهای توصیفی رفتار انسان هستند. این شاخصها در نمودار 1 آمده اند:
نمودار 1: شاخصهای الزامی مدلهای توصیفی رفتار انسان
شاخصهای مفهومی ارائه شده در نمودار 1 نشان میدهد که مدلهای توصیفی رفتار انسان چه الزاماتی داشته و بر اساس چه عواملی شکل میگیرند. بر اساس این شاخصها میتوان قضاوت نمود که درمیان انبوه گسترده نظریهها و گزارههای علمی کدام یک واجد شرایط «مدل توصیفی رفتار انسان» هستند و بدین ترتیب شناسایی این مدلها ممکن میشود؛ و به همین وسیله، جستجوی این مدلهای رفتاری در قرآن کریم برای این پژوهش میسر شد.
در یک جمع بندی براساس ساختار علمی توضیح داده شده، به علاوه شاخصهای مفهومی ارائه شده میتوان، نوع ایدهآل مدل توصیفی رفتار انسان را ارائه داد (نمودار 2). نوع ایدهآل[3]، بیانگر گزارهای ایدهآل است که تمامی شرایط لازم را برای مدل توصیفی رفتار انسان بودن در خود دارد و آن را در قالب ساختار علمی نیز نشان میدهد. نوع ایدهآل با هدف تسهیل در نمایش نظریه ارائه میشود و خودش یک نظریه نیست و صرفاً به صورت ملموستر وروشنتر ساختار نظریهها را نمایش داده و آنها را قابل رصد و جستجو مینماید.
نمودار 2: نوع ایدهآل مدل توصیفی رفتار انسان
«انسانها معمولا به علت شرایط X رفتار Y دارند» نوع ایدهآل مدل توصیفی رفتار انسان است که معادل انگلیسی آن «Humans usually because of situations X behave Y» میباشد. این همان ساختار علمی است که در تعریف مدل توصیفی رفتار انسان ارائه شد و در این جا نسبت تک تک اجزای این ساختار علمی با شاخصهای مفهومی بیان شده است. بدین صورت میتوان گفت که هر مدل توصیفی رفتار انسان را میتوان بر اساس ساختار این نوع ایدهآل بازنویسی نمود.
روش تحقیق
روش تحقیق مختار برای انجام این تحقیق، «روش تحلیل محتوای کیفی» و «روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم» بوده است. «روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم»[4] به طور تخصصی به بررسی یک موضوع در قرآن کریم پرداخته و علاوه بر تجویزی[5] و گام به گام بودن، با الزامات رایج در روشهای تحقیق علمی متناسبسازی شده است. در ضمن، این روش تحقیق علاوه با گامها و هم اصول روش تحلیل محتوای کیفی مطابقت دارد.
در نگاه اجرایی، در این پژوهش 814 آیه قرآن کریم در قالب 63 ردیف تحقیقی مورد بررسی قرار گرفتند. از میان این آیات، 63 آیه اصلی –یعنی آیههای حاوی کلیدواژه «انسان»- و بقیه آیههای فرعی در اطراف این آیههای اصلی بودهاند. یعنی کلّ آیاتی که در این تحقیق بررسی شده اند، آیاتی بوده اند که حاوی کلمه «انسان» بوده اند و یا آیاتی که اطراف این آیات اصلی بوده و همگی حول کلمه «انسان» بررسی شده اند. از این آیهها 666 نکته مفهوم یابی شدند. این مفاهیم هرکدام طبق ساختار روشی خود در زیر هر کدام از ردیفهای 63 گانه سازماندهی شدند. همچنین مفاهیم مرتبط با یکدیگر در حدود 2150 مرتبه به یکدیگر ارجاع داده شدند و به این صورت یک شبکه مفهومی یکپارچه میان این مفاهیم بدست آمد. این مفاهیم بدست آمده بوسیله 27 نوع کد مختلف در سه سطح انتزاعی سازی، 900 بار برچسب زنی شدند تا پژوهش به هدف خود یعنی شناسایی مدلهای توصیفی از رفتار انسان نزدیک شد. همچنین در روال این بررسیها، بارها به منابع لغت شناسی تخصصی در ادبیات عرب و منابع تفسیری رجوع شده است. در میان تمامی منابع، دو منبع اصلی این تحقیق مجموعه شناخته شده لغتشناسی «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» نوشته علامه حسن مصطفوی و تفسیر معتبر «المیزان فی تفسیر القرآن» نوشته علامه سید محمد حسین طباطبایی بودهاند که بیشترین ارجاعات به آنها انجام شده است. همچنین برخی دیگر از منابع مورد ارجاع شامل تفاسیر «روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم»[6]، «مجمع البیان فی تفسیر القرآن»[7]، «الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن»[8]، «الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل»[9] و «مفاتیح الغیب»[10] و موارد دیگر میباشند. به عبارتی دیگر در مفهوم یابیها سعی شده که تمامی کلمات و عبارات مهم از لحاظ ریشهای و مادّه لغت مورد دقت قرار بگیرند و به ترجمههای رایج تکیه نشود. همچنین به نظرات دانشمندان بزرگ تفسیر قرآن کریم توجه شده و مورد استفاده قرار بگیرند. جمع بندی انجام شده و مدل بدست آمده محصول انتزاعی سازی چند سطحی و طبقهبندی همین مفاهیم بدست آمده میباشند.
اعتبار علمی این پژوهش مبتنی بر معیارهای روش تحلیل محتوای کیفی ارزیابی شده است. به عبارتی دیگر، این پژوهش چون مبتنی بر روش تحلیل محتوای کیفی بوده است برای کسب قابلیت اطمینان[11] علمی در گامهای خود به سه جنبه قابلیت اعتبار[12]، قابلیت اعتماد[13] و قابلیت انتقال[14] توجه کرده است (زنگ و ویلدموث، 2009). این سه جنبه در قابلیت اطمینان علمی بوسیله اقدامات زیر تأمین شده اند: انجام تحقیق مقدماتی در قرآن کریم در یافتن کلیدواژههای ورود به تحقیق، پژوهش مفصل در تعیین شاخصهای عینی برای شناسایی مدلهای توصیفی رفتار انسان، تعداد زیاد و قابل قبول کلیدواژه و آیات بررسی شده، انطباق و مستندسازی نکات بدست آمده از متن با منابع مختلف و معتبر تفسیری، ارائه نتایج تحقیق و اخذ نظرات تعداد زیادی از کارشناسان مرتبط در زمینههای معارف اسلامی، مدیریت، اقتصاد و روانشناسی[15]، دقت در انتخاب واحدهای معنای تحلیل بر اساس تعیین رکوعات قرآنی (سیاق آیات)، افزایش دقت تحلیل متن قرآن کریم با استفاده از نرمافزارهای مربوطه و آشنایی چندین ساله با ابعاد روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم و اجرای کامل مراحل آن.
بحث
1. تعریف مقدماتی مدل
این نوشتار بدنبال آن است تا یک مدل توصیفی از رفتار انسان را –که ویژگیهایی مبتنی بر مبانی علوم رفتاری دارد- بر اساس تحلیل آیات قرآن کریم –که ماهیتی متفاوت و در حیطه علوم قرآن و تفسیر و مانند آن دارد- بررسی نماید. این تفاوت ماهوی بین دو حیطه علمی ممکن است بر پیچیدگی بحث بیفزاید و فهم آن را مشکل تر نماید. به همین دلیل، به صورت اجمالی به برخی اجزای مدل توصیفی رفتار انسان در نگاره 1 ارائه میشود تا تصویری کلی نسبت به موضوع بحث وجود داشته باشد و البته در نهایت این نوشتار این مدل به صورت کامل ارائه خواهد شد[16].
مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب در واقع از دو بخش مجزا تشکیل شده است که در یکی از آن بیان میشود که انسان در شرایط مطلوب از نظر خود رفتار انقباضی داشته و در شرایط نامطلوب رفتار انبساطی خواهد داشت. شکل ترسیمی مدل که -در نهایت بحث به آن پرداخته میشود- نیز در نگاره 1 ارائه شده است.
1 | دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب | انسان در شرایطی که احساس میکند به وضعیت مطلوب نزدیکتر شده است، تلاش، انگیزه مطلوبیت طلبی و میزان نگرش مثبت او به گذشته و آینده بیشتر شده و... | رفتار انقباضیتری (تأیید قابلیتهای شخصی و پیگیری منافع فردی) خواهد داشت | |
2 | دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب | انسان در شرایطی که احساس میکند به وضعیت نامطلوب نزدیکتر شده است، حالتهای بی تابی، تقلّا و چاره جویی و همچنین احساس نیازمندی در او بیشتر شده و... | رفتار انبساطیتری (توجه به قابلیتهای دیگران و توسعه روابط وابستگی) خواهد داشت |
نگاره 1: توضیح اجمالی مدل
2. تبیین قرآنی مدل
2-1. مفاهیم کلیدی مدل و مقایسه آنها
در این مدل مفاهیم انسان، نعمت، خیر، شرّ و ضرّ از مفاهیم کلیدی و پر استفاده هستند که از آنها در فهم آیات استفاده شده است. مفهوم این واژهها به این صورت است:
انسان: در قرآن کریم 64 بار واژه «اَلإِنْسان» و یک بار نیز عبارت «كُلُّ إِنسان» به کار رفته است. همچنین یک بار نیز کلمه «كُلٌّ»[17] به کار رفته که از لحاظ ادبی و با توجه به سیاق آیه قبلیاش معادل همان «کل انسان» میباشد. از لحاظ لغت شناسی «اَلإِنْسان»، از ریشه «إِنْس» بوده و «إِنْس» همزمان شامل دو معنای ریشهای «نزدیکی» و «ظهور» است؛ یعنی چیزهایی که آشکارا و به صورت نزدیک احساس میشوند و نسبت به آنها حالت دوری و یا فرار نیست. از همین رو در قرآن کریم «جنّ» که به معنای پوشیده و موجودی غیر آشکار است، در مقابل «إِنْس» قرار گرفته است. همچنین در لغت شناسی، «وحشی» و «حیوان» که حاوی مفاهیم فرار و دوری کردن در درون خود هستند را در مقابل «إِنْس» قرار میدهند. پس «إِنْسان» یعنی همین انسانهای عادّی که در زندگی روزانه و اطراف دیده میشوند و با ایشان انس و آشنایی وجود دارد. از لحاظ ادبی در «اَلأِنْسان»، (اَلْ-إِنْسْ-ان)، الف و لام (ال) جنس در ابتدا و همچنین الف و نون (ان) اضافه شده در انتها، موجب شده که به مفهوم «إِنْس»، مفاهیم شخصیت (شخصیت یک موجود) و نوعیت (انسانها) اضافه گردد (مصطفوی، 1430 ه. ق، ج 1، ص 175). این بدین معناست که «اَلإِنْسان» یعنی نوع رایج و مشترک انسان در بین انسانها. به همین دلیل، قرآن کریم در تمامی مواردی که موضوع انسان را با عبارت «اَلإِنْسان» بیان کرده است، درصدد بیان یک قاعده رایج یا تحلیل عمومی در مورد انسانها بوده است.
در این جا یکی دیگر از ظرائف قرآنی در استعمال عبارت «اَلإِنْسان» روشن میشود؛ زیرا «ال» موجود در الانسان، ال جنس میباشد و در مفهوم به «وجه رایج و مشترک انسانها» اشاره میکند و به همین دلیل از بیانات قرآن کریم دریافت میشود قواعدی که در مورد انسانها ذکر میکند «استثنا پذیر»ند. یعنی انسان ها به صورت عادّی و رایج این گونه رفتار می کنند و البته استثناهایی –در رفتار انسانهای خاصی- وجود دارند. به عبارتی دیگر، هر جا قرآن کریم از «اَلإِنْسان» استفاده نموده، به صورت هدفمند درصدد بیان آن است که انسانها «فی الجمله» این گونهاند؛ نه «بالجمله». تأیید این نکته در خود قرآن کریم است که در موارد مختلف هنگام ذکر قواعد کلّی برای انسانها استثناهایش را نیز ذکر نموده است. مثلا، قرآن کریم در سوره معارج پس از آن که از آیه 18 تا 21 ویژگی انسان ذخیرهساز را به عنوان قاعدهای کلّی ذکر میکند، از آیه 22 تا 34 را به بیان 9 مورد از استثناهای این قاعده کلّی اختصاص میدهد. یعنی، اینها کسانی هستند که برخلاف قاعده عمومی به میزان کمتری تحت تأثیر کاهش و یا افزایش اموال و داراییهای خود قرار میگیرند؛ این افراد در این شرایط کمتر بی تابی کرده و کمتر مانع دسترسی دیگران به اموال و داراییهایشان میشوند (آیه 22-إِلاَّ الْمُصَلِّین... ). این روش قرآن کریم درمورد انسان، یعنی آوردن استثنا پس از قاعده کلی در جاهای دیگر آن نیز قابل مشاهده است. مثلاً، آیه دوم و سوم سوره مبارکه عصر به همین گونه است. در این آیهها میفرماید که انسان-عموم رایج و مشترک آنها- در شرایط زیان هستند (إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ). البته این قاعده استثناهایی هم دارد که با ادات استثنا (الّا) آنها را مشخص میکند: مگر کسانی که مؤمن باشند، اقدامات صحیحی انجام دهند، به صورت گروهی همدیگر را به حقیقت و صبر تشویق و سفارش نمایند (آیه 3- إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ). موارد دیگری چون سوره هود آیه 11 و سوره تین آیه 6 نیز به این گونه نگاه دقیق و تحلیلی قرآن کریم در تبیین انسان اشاره دارند.
خیر: با توجه به مبانی لغت شناسی و همچنین رویکردی که قرآن کریم به مفهوم«خَیر» دارد، «خَیر»، مطلوبیت انسان است، یعنی آنچه که مورد اختیار و خواسته او است. در قرآن کریم 14 مرتبه کلمه «الخیر» بدون مشتقاتش بکار رفته و در متن قرآن کریم بسیار مرتبط با انسان بیان شده است؛ بطوریکه از میان 14 مورد فوق الذکر، 9 مورد آن مستقیماً مربوط به انسان –خود کلمه الانسان و نه مشتقات و کلمات مشابهی مانند بشر و مانند آن- میباشد که در دامنه آیههای مورد بررسی این تحقیق قرار گرفتهاند. در آیات مرتبط با خیر و در موارد متعدد بیان شده است که انسانها در پی مطلوبیتهایشان، یعنی خیر هستند و این مطالبه خیر، انگیزه اصلی و محرّک اساسی آنهاست. برای نمونه در آیه 49 سوره فصّلت میفرماید که انسان همواره بدون آن که انگیزهاش را از دست بدهد در مطالبه خیر است (لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْر). قرآن در این آیه و دیگر آیهها -همچون آیه 11 سوره اسراء- برای اشاره به «مطالبه گری انسان به خیر»، کلمه «دعا» را بکار برده است. بنابراین، این «خیر» که انسان در پی نِیل به آن است، همان «مطلوبیت» اوست. در همین راستا، علامه مصطفوی در تحلیل این لغت میفرماید: دو مفهوم بنیادین «برگزیدن» و «برتری داشتن» زیربنای مشترک تمامی مشتقات واژه «خیر» است. یعنی خیر چیز مطلوبی است که ترجیح داده میشود و مورد انتخاب است (مصطفوی، 1430 ه. ق، ج 3، ص. 176) [18]. بنابراین، مفهوم «خَیر» با مفهوم «مطلوبیت» در معنایی که در ادبیات مدیریت و اقتصاد استفاده میشود تطابق دارد؛ و به معنای مطلق آن چیزهایی است که مورد مطلوب انسان بوده و هنگام انتخاب آنها را برمیگزیند (طباطبایی، 1417 ه. ق، ج 20، ص 347).
نعمت: نعمت به معنای بهره مندی، برخورداری و منفعت است. اِنعام، از همین رو به معنای بهره مند گرداندن است. و در همین راستا، «نَعَم» در عربی به معنای «بله» یعنی مجوز برخورداری از چیزی را به کسی دادن است. «اَنعام» نیز که از مشتقات آن است به معنای چهارپایان میباشد و برای کسانی بوده که برخوردار بودهاند و نوعی نشانه بهره مندی ایشان محسوب میشده است. از سویی دیگر، «مَنع» به معنای جلوگیری از بهره مندی کسی از چیزی است که در آیههای 12 سوره قلم و 25 سوره ق با عبارت «منّاع للخیر» آمده است؛ و این کلمه (منع) با نعم (ریشه کلمه نعمت) اشتقاق کبیر دارد و بدین وسیله بر معنای نعمت به معنای برخورداری تأکید میکند. علامه مصطفوی هم تأیید میکند که نعمت مرتبط با زندگی خوب و وضع خوب بوده و در مقابل آن سختی و تنگی است و همچنین از قول «مقاییس اللغه» (که آن هم به مقایسه و ریشه لغت میپردازد) نقل کرده که نعمت به معنای ترفّه و رفاه داشتن است. «اِنعام» تأکید بر فاعل دارد -یعنی کسی که نعمت را میدهد- تنعیم تأکید بر مفعول دارد -کسی که بهره مند شده- و نَعمۀ مصدر است یعنی برخورداری و نِعمۀ نوع مشخص و خاصی از برخورداری (مانند اموال، سلامتی و مانند اینها) را مدّ نظر و اشاره دارد (مصطفوی، 1430 ه. ق، ج 12، ص 197- 198). مثلاً سوره زمر یکی از مصادیق نعمت را روزی انسان بیان میکند. در سوره زمر پس از بیان این نکته که برخی انسانها نعمتهایی را که بدست آوردهاند به خودشان منتسب میکنند میفرماید: مگر نمیدانند این خداست که به آنها و هرکه بخواهد رزق و روزی داده –ولی آنها به خودشان منتسب میکنند- (أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَيَقْدِر). نعمت بهره مندی انسان است و در بیان قرآن، نعمت همچون خیر هر دو در مقابل مفهوم شرّ بوده و در یک راستا هستند. پیشتر (ذیل مفهوم خیر) توضیح داده شد که قرآن هنگامی که میخواهد بیان کند انسانها خیر را مطالبه میکنند از مفهوم «دعا» (مانند دعاء الخیر که اشاره شد) استفاده میکند؛ امّا در مواردی مانند آیه 34 سوره ابراهیم وقتی میخواهد بیان نماید که انسانها نعمت یا نعمتهایی را «درخواست» کردهاند از مفهوم «سؤال» استفاده میکند (سألتموه و نعمت در «وَ آتاکمْ مِنْ کلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّه... »). یعنی مطالبه نهایی و غرض نهایی انسان همان مطلوبیت اوست و در همین راستا انسان هرچقدر بهره مندتر باشد خود را بیشتر نائل به مطلوبیت خود میداند. همچنین روشن میشود که نعمتها اموری عینی و ملموساند. زیرا قابل شمارش و محاسبهاند که در همین آیه (سوره ابراهیم:34) به موضوع شمارش نعمتها میپردازد (تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّه). بنابراین نعمتها به نوعی ابعاد و اجزا و مصادیق ملموس و عینی زیرمجموعه مطلوبیت انسان هستند. مصادیقی مانند رزق، ثروت، سود و اموال که انسان عینی گرا، میزان نیل به مطلوبیت خود را بوسیله ارزیابی همین نعمتهایش میسنجد.
شرّ: در ادبیات قرآن شرّ مقابل خیر است. چیزهایی که نامطلوباند و ترجیح داده نمیشوند. علامه مصطفوی هم این مطلب را تأیید کرده است (مصطفوی، 1430 ه. ق، ج 6، ص 41) [19]. قرآن کریم در موارد متعدّد، مفهوم «شرّ» را در مقابل هردوی مطلوبیت (خیر) و بهره مندی (نعمت) قرار میدهد. مثلاً در سوره فصّلت در آیه 49 یکبار شرّ را در مقابل مطلوبیت و در ادامه در آیه 51 شرّ را در مقابل مفهوم نعمت ذکر کرده است (خیر در مقابل شرّ: آیه 49- لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ. نعمت در مقابل شرّ: آیه 51- وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریض). بنابراین شرّ، نامطلوبهای انسان است که در معنای اصلی خود در مقابل مطلوبیت است ولی میتواند در مقابل نعمت (مصادیق مطلوبیت) هم قرار بگیرد. به همین دلیل، در این تحقیق از آنجا که در فضای ادبیات مدیریت بحث میشود، و «خَیر» معادل «مطلوبیت» میباشد بنابراین «شَرّ» معادل «عدم مطلوبیت و نامطلوب» در نظر گرفته میشود.
ضرر (ضرّ) : همان ضرر است و در بیان قرآن کریم، همان نسبت مطلوبیت با نعمت را نیز شرّ با ضرّ دارد. یعنی ضرر با شرّ همراستا بوده و چیزی در مقابل نعمت است. یکی از این موارد آیه 49 سوره زمر است که ضرر را در مقابل نعمت آورده است (فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً). به همین ترتیب انسان هرچقدر بیشتر متضرّر بشود خود را بیشتر در نامطلوب (شر) احساس میکند و ضررها به نوعی ابعاد و مصادیق عینی و ملموس نامطلوبهای انسان هستند. در مورد ضرر میتوان به مالی را از دست دادن، منفعتی را از دست دادن و مانند اینها اشاره نمود. علامه مصطفوی در ریشه شناسی لغت ضرّ بیان میکند که بهره مندی و منفعت نمودی از مطلوبیت هستند که بر انسان وارد میشود و در مقابل اینها ضرّ نمودی از نامطلوب است که بر انسان میباشد. (مصطفوی، 1430 ه. ق، ج 7، ص 24).
2-2. انگیزه انسان در دستیابی کامل به مطلوبیتها
در آیه 11 سوره اسراء میفرماید که هدف اصلی انسان نیل به مطلوبیت است (دُعاءَهُ بِالْخَیْر) اگرچه در واقع گاهی اقداماتش به ضررش تمام می شود و تبعات نامطلوبی برای خودش دارد (و یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ). سوره عادیات بیان میکند که انسان به میزان زیادی مشتاق نیل به این هدفش یعنی مطلوبیت است (آیه 8- وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدید). در این آیه با توجه به معنای دوکلمه «حبّ» و «شدید» در رابطه با مطلوبیت، معلوم میشود که مطلوبیت فکر و ذکر و رفتار انسان را به خود اختصاص داده و جهت میدهد. مؤیّد این نکته از رفتار انسان، مفهوم مقابل «کنود» در رفتار انسان است. زیرا انسان در رفتاری متفاوت، آنچنان که آنجا شدید و مشتاق و «تند» بود، برای خداوند خودش، شدید نیست و «کند» است (آیه 6- إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکنُودٌ) (طالقانی، 1362 ه. ش.، ج 4، ص 231). یعنی، قرآن میفرماید که در مقابل، انسان نسبت به پروردگارش اینچنین انگیزه و توجهی ندارد و رفتارش در شوق به پروردگارش چنین جهتی ندارد[20]. علامه طباطبایی علاوه بر تأیید این نکته میفرماید که این مطلوبیت، مطلق مطلوبیت است و لزوماً اختصاص به مال ندارد و این امری مشترک و ذاتی بین انسانهاست که به مطلق مطلوبیت این چنین شدید مشتاق هستند (طباطبایی، 1417 ه. ق. ج 20، ص 347). این میل و اشتیاق به گونهای شدید است که قرآن کریم میفرماید، انسان هیچگاه و به هیچ وجه در مطالبه مطلوبیت دلزده و خسته و رنجور نمیشود (سوره فصلت: 49- لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْر). در این آیه ریشه سأم در آیه به معنای بی انگیزگی و دلزدگی است و بنابراین لایسأم به این معناست که انسان همیشه نسبت به طلب بیشتر مطلوبیتهایش انگیزه و اشتیاق دارد (مصطفوی، 1430 ه. ق. ج 5، ص 10). از این رو، مطالبه انسان از مطلوبیتها حدّ و حدودی جز نیل به مطلوبیت ندارد وگرنه همچنان این مطالبه باقی میماند. زیرا نیل به مطلوبیت است که به انسان انگیزه و حرکت میدهد و همانطور که ذکر شد، انسان هیچ وقت از مطالبه بیشتر و بیشتر مطلوبیت منصرف نمیشود و تمایل دارد که مطلوبیتهایش را تمام و کمال به دست آورد.
2-3. حسّاسیت دو ساحتی انسان نسبت به مطلوبیت و نامطلوب
بیان شد که انسان به دنبال آن است که مطلوبیت خود را تمام و کمال بدست آورد. یعنی به خلأ مطلوبیت حسّاس است و باید آن را پر کند. اشتیاق، حسّاسیت و رفتارهای انسان در رابطه با خلأ مطلوبیت، منشأ اساسی بسیاری از رفتارها و مدلهای دیگر رفتار انسان میباشد. مثلاً انسان به تناسب این اشتیاق و انگیزهای که برای مطالبه مطلوبیت دارد تمایل دارد که منابع بیشتری در اختیار داشته باشد (مدل وابستگی انسان به منابع) یا این که برای محافظت و ثبات مطلوبیتش چاره جویی کند و از ابهام و تغییر در آن جلوگیری کند (مدل ابهام گریزی)، مسؤولیت و خطرهای احتمالی را به جان بخرد (مدل پذیرش مسؤولیت) و یا از فرمان دیگران اطاعت نماید (مدل فرمانپذیری).
همچنین، با توجه به حساسیت انسانها به خلأ مطلوبیت، انسان علاوه بر مطلوبیت، نسبت به نامطلوبها نیز شدیداً حساس میباشد. حساسیت شدید بدین معناست که انسان این دو (مطلوب و نامطلوب) را همواره رصد و ارزیابی کرده و نسبت به تغییرات آنها واکنش شدید نشان میدهد. قبلاً ذیل مفهوم منفعت توضیح داده شد، ارزیابی انسانها از مطلوبیتشان به میزان ادراکشان از مصادیق عینی میباشد که از بهره مندی و منفعت (مواردی چون: اموال، دارایی، منابع در اختیار، ثروت و مانند اینها) نصیبشان گشته است[21].
امّا با توجه دقیقتر به قرآن کریم دریافت میشود که در مورد حسّاسیت انسان نسبت به مطلوبیت و نامطلوب یک نکته بسیار مهم و ظریف وجود دارد که نسبت به تصوّر رایج، نکته جدیدی میباشد. تصوّر عمومی بر این است که انسان نسبت به مطلوبیت اشتیاق و علاقهای دارد، و اگر میان وضعیت خود با مطلوب فاصلهای احساس کند به تناسب انگیزهاش واکنشهایی خواهد داشت. بنابراین هرچقدر انسان از مطلوبیتش دورتر باشند خود را بیشتر در نامطلوب احساس کرده و همان واکنشها را به صورت شدیدتر انجام خواهد داد. طبق بیان قرآن چنین چیزی صحیح است ولی تمامی واقعیت نیست. بلکه، رفتار انسان در عدم نیل به مطلوبیت (خیر) با نیل به عدم مطلوبیت (شرّ) متفاوت است. یعنی این که انسان نسبت به مطلوبیت و نسبت به نامطلوب در یک ساحت واحد رفتار نمیکند و واکنش نشان نمیدهد و رفتارهای انسان در مورد این دو مستقل از هم میباشند. از منظر قرآن کریم، خیلی مهم است که در تحلیل رفتار انسان، واکنش او نسبت به کدام ساحت ارزیابی شود. انسان در لحظهای واحد و نسبت به وضعیتی که در آن قرار دارد، متناسب با ساحت مطلوبیت واکنشها و رفتارهایی داشته و در همان لحظه نسبت به ساحت نامطلوب واکنشها و رفتارهای مستقل دیگری خواهد داشت. صرفاً با لحاظ چنین نکتهای است که امکان تفسیر بعضی از آیات ممکن میشود وگرنه مفاهیم موجود در برخی آیاتی که به بحث مطلوبیت میپردازند، مبهم و یا متناقض جلوه خواهند کرد.
قرآن در آیه 49 سوره فصّلت میفرماید: اگر انسان ناموفق بود، به این صورت که از مطلوبیتش دور شد و با فقدان مطلوبش مواجه شد، دیگر بی انگیزه شده، قافیه را باخته و کاملاً ناامید میشود (و ان مسّه الشّرّ فیؤوس قنوط). یئوس یعنی کسی که دیگر انتظاری ندارد و قنوط کسی است که کاملاً قطع امید میکند (مصطفوی، 1430 ه. ق، ج 9، ص 361). پس چنین انسانی از انگیزه رفتاری تخلیه شده است. ولی دو آیه پس از همین آیه نکته متفاوتی گفته میشود؛ در آیه 51 سوره فصّلت ادامه همین بحث در مورد رفتار انسان است و در آنجا ذکر میشود که اگر به انسان نامطلوب برسد او به شدّت برمطالبهها و پیگیری خود میافزاید (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریض). این درحالیست که طبیعتاً کسی که دیگر انتظاری ندارد و قطع امید کرده و کاملاً بی انگیزه شده است، نباید شروع به اقدامات و پیگیریهای شدیدتری بنماید. این تفاوت رفتار انسان به دلیل دو نظام و ساحت متفاوت واکنشی و رفتاری است که انسان ممکن است حتی در یک لحظه واحد در هردوی آنها فعّال باشد. در آیه اول (49) نکته بیان شده در تحلیل رفتار انسان، مبتنی بر انگیزش اوست. زیرا انسان در راه رسیدن به مطلوبیت (خیر) بسیار انگیزه دارد و به تناسب این انگیزه، دلزده و خسته نمیشود و همچنان پیگیر است (لا یسأم) ولی اگر ناموفق بود و از مطلوبیت دور شد و با فقدان مطلوبیت مواجه شد، دیگر بی انگیزه شده و کاملا ناامید میشود (لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ). آیه 49 دریک نمودار و ساحت رفتار انسان متمرکز بر مطلوبیت میباشد که بیان میکند که انگیزه انسان با دوری و نزدیکی به مطلوبیت، کم و زیاد میشود. اما آیه 51 با تمرکز بر نامطلوب و در ساحت نامطلوب انسان ذکر شده است. در آنجا بیان میکند انسان هنگام مواجهه با نامطلوبها، برخی تلاشها و پیگیریهای دفاعی را خواهد داشت. یعنی در مواجهه با نامطلوبهاست که این گونه به تقلّا افتاده است (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریض). نمودار زیر (نمودار 3) این نکته را به تصویر میکشد. طبق نمودار 3 انسان شرایط خود را هم بر اساس ساحت مطلوبیت و هم بر اساس ساحت نامطلوب ارزیابی میکند. همان طور که نمودار زیر نشان میدهد، اگر انسان خود را کاملاً در وضعیت مطلوب احساس کند و در سمت راست نمودار قرار بگیرد (مسّه الخیر) [22] بیشتر در ساحت مطلوبیت قرار گرفته و رفتارها و حالتهای مربوط به آن را خواهد داشت و اگر انسان خود را بیشتر در وضعیت نامطلوب احساس نماید (مسّه الشّرّ) در ساحت نامطلوب قرار گرفته و بیشتر رفتارها و حالتهای مربوط به ساحت نامطلوب را خواهد داشت. و میان این دو وضعیت نیز (یعنی در وضعیتی میان نهایت مطلوب و نهایت نامطلوب) انسان متناسب با احساس خود در حضور در ساحت مطلوبیت یا ساحت نامطلوب رفتار میکند.
نمودار 3: دو ساحت متفاوت احساسی و رفتاری انسان در مطلوبیت و نامطلوب |
مطابق با نمودار 3، مثلا فردی که در میانه وضعیت مطلوب و نامطلوب قرار دارد برخی رفتارهایش مطابق با ساحت مطلوبیت و برخی رفتارهایش مطابق با ساحت نامطلوب است. علاوه بر استدلالهای فوق الذکر، شواهد متعدد قرآنی در تأیید این نظام دو ساحتی احساس و رفتار انسان وجود دارند. در میانه دو وضعیت مطلوب و وضعیت نامطلوب براساس تمایزی که میان این دوساحت مطلوبیت و نامطلوب در انسان ایجاد شده (دو پاره بودن نمودار3) میتوان درک روشنتری از آیه 11 سوره اسراء بدست آورد. این آیه میفرماید که انسان در حقیقت امر به دنبال نیل به مطلوبیت است و به برای نیل به آن هم تلاش میکند ولی گاهی اختلالی پیش میآید و آنچه در واقعیت مشاهده میشود این است که انسان با تلاشهایش به دنبال نیل به نامطلوبهایش میرود (وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ) ؛ علّت این اختلال هم در بقیه آیه مشخص میشود و آن فشاری است که انسان در اثر محدودیت زمانی تحمل میکند (وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً). یعنی آیه بیان میکند که ساحت رفتاری که انسان برای نیل به مطلوبیت دارد از ساحت رفتاری که برای دوری از نامطلوب دارد نه تنها مستقل است، بلکه علاوه بر آن تفاوتهایی هم دارند. زیرا برخی اقدامات لازم برای تأمین یکی از این ساحتها کاملاً متعارض برای دیگری است (یَدْعُ-بِالشَّرِّ؛ دُعاءَهُ-بِالْخَیْرِ) ؛ و انسان به علّت فشار زمانی در انتخاب رفتار صحیح برای نیل به مطلوبیت به مشکل بر میخورد[23].
میتوان شواهد دیگری را از بیان قرآن کریم برای تأیید ساختار دو ساحتی مطلوبیت- نامطلوب در نمودار 3، مشاهده نمود. مثلاً در قرآن کریم در برخی آیهها نامطلوب (شرّ) را در مقابل مطلوبیت (خیر) آورده است. مانند دو آیهای که پیشتر بررسی شدند (آیه 49 سوره فصّلت و آیه 11 سوره اسراء: الخیر-الشرّ) اما جالب این جاست که در برخی آیهها در مقابل شرّ، خیر را ذکر نکرده بلکه به «فقدان شرّ» اشاره کرده است. آیه 12 سوره یونس از این جمله است. (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ... ) این درحالیست که طبیعتاً فقدان شرّ بایستی با خیر نزدیکی مفهومی زیادی داشته باشد ولی از آنجا که در قرآن کریم هیچ تفاوت ظریفی در توضیح یک موضوع بدون حکمت نیست این نکته بدست میآید که میان فقدان خیر و شرّ در عین اینکه نزدیکی زیادی است ولی باید تفاوت ظریفی نیز وجود داشته باشد. همچنین در مقابل در برخی آیهها در مقابل خیر، شرّ را ذکر نکرده و به فقدان خیر اشاره کرده است مانند آیه 9 سوره هود. در اینجا نیز نکته همان است که فقدان خیر با شرّ در عین نزدیکی تفاوت ظریف دارند (وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ). چنین تفاوت ظریف و در عین حال نزدیک، در نمودار 3 نمایش داده شده است؛ به همین دلیل است که نمودار 3 دوپاره شده و فقدان مطلوبیت (که در ساحت مطلوبیت است) با نامطلوب (که در ساحت نامطلوب است) در عین این که بسیار به هم نزدیک هستند و وجوه اشتراک زیادی هم دارند ولی از هم مجزا میباشند.
نکات مؤیّد وجود رفتار دو ساحتی انسان نسبت به مطلوبیت و نامطلوب منحصر به استدلالها و شواهد بالا نمیشوند و در ادامه بحث میتوان آن را به صورت مجدد یادآوری نمود. این به آن دلیل است که مبنای نگرش قرآن کریم در تحلیل رفتار انسان بر این اساس استوار شده است که «انسان هنگامی که خود را نسبت به مطلوبیت ارزیابی میکند در مقایسه با هنگامی که خود را نسبت به نامطلوب ارزیابی میکند، احساسات متفاوتی داشته و رفتارهای متفاوتی از خود بروز میدهد».
2-4. نقش اصلی احساس انسان در شکل گیری رفتار او
بیان شد که نکات مؤیّد نظام دو ساحتی انسان نسبت به مطلوبیت در قرآن بسیار متعدد است. زیرا قرآن کریم با این مبنا مطلوبیت در انسان را تحلیل کرده است و در تحلیلهای دیگری که میشود، میتوان آثار این نگرش قرآنی به مطلوبیت در انسان را مشاهده نمود. مثلاً با نگاه به مجموعه آیات زیر مشخص میشود که رفتار انسان نسبت به خلأ مطلوبیت در دو ساحت مطلوبیت و ساحت نامطلوب متفاوت است. طبق آیات زیر، هنگامی که انسان خود را در وضعیت نامطلوب احساس میکند، واکنش و رفتار شدیدتری نسبت به هنگامی که خود را در وضعیت مطلوب احساس میکند خواهد داشت. همچنین در آیات زیر به صورت مصداقی مشخص میشود که علاوه بر شدّت رفتار، اصلاً نوع رفتارها در دو وضعیت مطلوب و نامطلوب متفاوت است (رفتار دو ساحتی انسان). در آیات زیر عباراتی که بر ساحت نامطلوب انسان (یعنی محرومیت یا در ضرر بودن آنها -شرّ، ضرّ) تمرکز دارند با کد «1» و عباراتی که بر ساحت مطلوبیت انسان (یعنی بهره مندی آنها-خیر، نعمت) تمرکز دارند با کد «2» نشانگذاری شدهاند. علامه طباطبایی براساس چنین آیاتی از قرآن کریم، این تفاوت حالت انسانها و رفتارهای آنها را مورد توجه قرار داده و بر آنها تأکید میکند و آن را امری مشترک و رایج بین عموم انسانها میداند. (طباطبایی، 1374، ج 6، ص 110) این آیهها به صورت مشترک ویژگیهایی را مربوط به ساحت مطلوبیت و نامطلوب انسان بیان میکنند:
سوره هود، آیه 9 و 10[24]: وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کفُور«1». وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ «2».
سوره زمر، آیه 49[25]: فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا «1» ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ «2»...
سوره یونس، آیه 12[26]: وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً «1» فَلَمَّا کشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ «2»...
سوره زمر، آیه 8[27]: وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً إِلَیْهِ«1» ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ «2»...
سوره اسراء، آیه 83[28]: وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ «2»وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُساً«1».
سوره فصّلت، آیه 51[29]: وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ «2»وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریضٍ«1».
سوره فصّلت، آیه 50[30]: وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لی«2»...
سوره فجر، آیه 15 و 16[31]: فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ «2». وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ «1».
نکته مشترک و قابل توجه در آیات فوق الذکر این است که اگر زمانی انسان از نعمتهایی بهرهمند بوده باشد و به این دلیل خود را به نسبت نائل به مطلوبیتهایش میدانسته و پس از آن به او ضرر و نامطلوب برسد، واکنش چنین فردی که این گونه در ساحت نامطلوب قرار گرفته شدیدتر میباشد. همین طور بالعکس، اگر انسان در حالت نامطلوبش بوده باشد و سپس به نعمتهایی نائل شود، واکنشهای شدیدتری -نسبت به حالت عادی- نشان خواهد داد. به عبارتی دیگر، مطابق با بیان قرآن، صرف قرار گرفتن انسان در شرایط مطلوبیت و نامطلوب منجر به واکنش از سوی انسان نمیشود. بلکه احساسی که انسان در هنگام مقایسه وضعیت موجود و قبلیاش دارد علّت اصلی چنین واکنشهایی از اوست. به همین دلیل، هرچه فاصله میان مطلوبیت و نامطلوب در گذشته و حال انسان -چه اینکه در حال حاضر و در وضعیت مطلوب است یا در وضعیت نامطلوب- بیشتر باشد، انسان احساس شدیدتری داشته و واکنشهای شدیدتری نشان میدهد. نقش احساس انسان در فحوای آیهها بسیار پر رنگ است. قرآن کریم وقتی میخواهد بیان کند که به کسی مطلوبیت یا نامطلوب داده شده از تعابیری مانند مسّ (یعنی حس کردن به صورت ملموس) و اذقنا (یعنی چشاندن مزه چیزی) استفاده کرده که بیان میکند اوج احساسات انسانی درگیر میشود[32]. مثلاً در آیه 9 سوره هود هنگامی که بیان میکند که قرار است نعمت سابق از انسان گرفته شود از تعبیر کندن (نزع) استفاده میکند و پیامد همین «کندن» نعمت از انسان این است که او کاملاً ناامید و کور میشود. (وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کفُور) ؛و در ادامه در آیه 10 بیان میکند کهاگر پس از نامطلوب در کام او مطلوب بچشانیم مست سرخوشی و فخرفروشی میشود (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ). نه تنها در سوره مبارکه هود بلکه در بقیه آیهها نیز، به تغییر وضعیتی که بر شدّت احساس مطلوب و نامطلوب انسانها افزوده است به روشنی تصریح شده. یعنی تغییر وضعیت و تأثیر آن بر انسان مهم است. قرآن کریم در این گونه موقعیتها میفرماید: اگر به انسان ضرر برسد (مصداق ملموس نامطلوب برای انسان) سپس تغییر وضعیت داده و برخورداری به او برسد (مصداق ملموس مطلوبیت برای انسان) ؛ و یا بالعکس:
سوره زمر، آیه 49: فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ... ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً...
سوره یونس، آیه 12: وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ... فَلَمَّا کشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ...
سوره زمر، آیه 8: وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ... ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً...
سوره فصّلت، آیه 50: وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ...
سوره اسراء، آیه 83: وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ... وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ...
سوره فصّلت، آیه 51: وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ... وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ...
در همین راستا در آیات 15 و 16 سوره فجر نیز از کلمه «ابتلاء» استفاده میکند. طبق تحلیل لغوی علامه مصطفوی کلمه ابتلاء به معنای تغییر کردن و عوض شدن چیزی است (مصطفوی، 1430 ه. ق، ج 1، ص362). بنابراین وقتی آیه میفرماید که «إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ... وَ نَعَّمَهُ» بدین معنا میشود که به این کسی که مورد خطاب آیه است، قبلاً از سوی پروردگارش نعمتی داده نشده بوده ولی بعداً وضعیتش تغییر کرده و بهرهمند گشته است.
پس، علّت اصلی رفتارهای انسان احساسات و حالات درونی اوست که البته آن هم تحت تأثیر مصادیق عینی و قابل لمس مطلوبیت و نامطلوبهایی است که احساس انسانهامیتواند با آنها رابطه برقرار نماید (ر. ک. مفهومملموس و محسوس در واژههای نعمتوضرر). در نتیجه، احساس انسان و ارزیابی او نقش اصلی را در چگونگی رفتارهای او دارد. این نکته مهمی است؛ زیرا مدل رفتاری برگرفته از قرآن کریم علّت اصلی رفتار را نه مطلوبیت و نه نامطلوب میداند علّت اصلی را احساس انسان بیان میکند. بنابراین در صورتی که قصد شد بر اساس این مدل توصیفی، مدلی تجویزی ارائه شود یکی از راههای کنترل رفتار انسان کنترل احساسات و حالات درونی اوست. تأیید این مطلب در ادامه همان آیههای مورد بحث در سوره هود، یعنی در آیه 11 بخوبی مشاهده میشود. قبلاً در آیات 9 و 10 بیان فرمود که عموم رایج انسانها (الانسان) تحت تأثیر مطلوبیت و نامطلوب برخی احساسات و واکنشهایی دارند (غرق نا امیدی یا غرق خوشی و فخرفروشی میشوند) و در آیه 11 میفرماید مگر آنانی که حالات درونیشان را کنترل کنند و رفتار درست را انجام دهند، اینها استثنا هستند و رفتار متفاوتی دارند (إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
2-5. واکنشهای روحی ورفتاری انسان در ساحت مطلوبیت
قرآن کریم در ادامه تبیین مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب، توصیف واضح و مشخصی از حالات درونی انسان و احساسات او ارائه میکند. در اینجا به این نکته پرداخته میشود که مطابق با بیان قرآن کریم، انسان به صورت مجزا در مواجهه با شرایط مطلوب و شرایط نامطلوب، چه حالات و احساساتی داشته و در نهایت چه واکنشهای رفتاری نشان خواهد داد. با دقّت در آیههای مختلف از جمله آیههای ذکر شده در مباحث گذشته برخی از این حالتها و رفتارهای انسان مشخص شدهاند.
طبق آیات قرآن کریم، در شرایط مطلوب، شدت احساسی که انسان هنگام مقایسه وضعیت کنونی و گذشته مطلوبیتهایش دارد، به طور مستقیم تعیین کننده «تلاش»، «انگیزه مطلوبیت طلبی» و «میزان نگرش مثبت او» میباشد. یعنی انسان اگر خود را در ساحت مطلوبیت ارزیابی نماید و به میزانی که خود را به مطلوب دور و یا نزدیک احساس میکند بر متغیرهای انگیزه، تلاش و نگرش مثبت او تأثیر میگذارد. به این صورت که با نزدیکی بیشتر بهمطلوبیتهایش انگیزه و تلاش مطلوبیت طلبی و همچنین نگرش مثبت او به وضعیت فعلی و آینده خود بیشتر میشوند؛ و با دور شدن از مطلوبیت، این متغیرها کمرنگ میشوند تا در نهایت به صفر برسند. یعنی مثلاً، در صورتی که خود را کاملاً دور از مطلوبیت احساس کند –مطابق با ساحت مطلوبیت– انگیزه، تلاش و نگرش مثبت او نیز به حدّاقل میرسد.
قرآن کریم در آیه 9 سوره هود میفرماید که انسانها در شرایط نامطلوبشان -بخصوص اگر قبلاً در شرایط مطلوبی بودند (اذقنا الانسان منا رحمه) و سپس آن شرایط مطلوب را از آنها مانند پوست از بدن برکنده باشیم (ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ) تا این گونه به سختی از مطلوبیت دور گردند- تحت تأثیر احساس بدی که از شدت فاصله میان شرایط فعلی و آن مطلوبیت تجربه میکنند (أَذَقْنَا... رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ)، آینده خود را ناامید کننده و سیاه پیشبینیمیکنند (یئوس)، و گذشته خود را نیز سیاه تفسیر میکنند (کفور). درمعنای کفر بیان خواهد شد که به معنای نادیده گرفتن و کور شدن است. این کور شدن علی الخصوص نسبت به نعمتهای الهی میباشد. همچنین در کفر نوعی نگاه منفی به گذشته وجود دارد و این در مقابل یأس است که نگاه منفی به آینده دارد. بنابراین انسان در چنین شرایط نامطلوبی، چنین تفسیری نومیدانه و تاریک از گذشته و آینده خود خواهد داشت[33]. چگونگی تغییر انگیزه در انسان را میتوان از آیه 49 سوره فصّلت به خوبی فهمید. این آیه میفرماید که انسان همیشه نسبت به مطالبه مطلوبیت (خیر) انگیزه دارد. او هیچ وقت در طلب مطلوبیت دلزده، دل آزرده وبی انگیزه نمیشود (لا یسأم). اگر انسان هرچه بیشتر احساس کند که از مطلوبیت خود دور شده انگیزه او برای نیل به مطلوبیت به حدّاقل کاهش پیدا میکند و او بی توقع گشته (یئوس) و اصلاً قطع امید کرده و ناامید از هرگونه تلاش و پیگیری فعّالانه و موثّر در این مسیر میشود (قنوط) ؛ (لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ). در قرآن کریم اصل بر این است که مضمون موجود در درون یک آیه به هم پیوسته بوده، متشتّت نبوده و مفاهیم آیه بایستی در یک سیاق واحد معنایی تفسیر شوند. نتیجه این نکته در آیه مورد بحث این میشود که برای فهم عبارت «لایسأم»، توجه به مفهوم مقابل آن در «یئوس قنوط» معنای کاملتر و صحیحتری خواهد داد. «لایسأم» در یک سوی مفهومی است که «یئوس قنوط» در سوی مقابل همان مفهوم میباشند. محور معنایی این سه کلمه (لا یسأم، یئوس، قنوط) «انگیزه و تلاش برای نیل به مطلوبیت» است و هر سه متغیرهایی هستند که رفتار انسان را متناسب با فاصله او با مطلوبیت نشان میدهند. با توجه به مقابله لایسأم با یئوس قنوط، و همچنین بر اساس تحلیل لغت شناسی علامه مصطفوی عبارت «لایسأم» به معنای انگیزه و تلاش شدید انسان در مطلوبیت طلبی میباشد (مصطفوی، 1430 ه. ق، ج 5، ص، 10). آیه 38 سوره فصلت نیز وقتی میخواهد بیان کند که برخی هستند که در مقابل اهالی کبر، برای تسبیح خداوند انگیزه و اشتیاق دارند از عبارت «لایسْأَمُون» استفاده مینماید[34]. همچنین یأس به معنای انتظار نداشتن است. مثلاً هنگامی که در قرآن میگوید «وَ اللاَّئی یئِسْنَ مِنَ الْمَحیضِ مِنْ نِسائِکم»[35] یعنی زنانی که دیگر انتظار حیض شدن را در آینده ندارند[36]. یکی از نکات مهم یأس ناظر به آینده بودن آن است. مأیوس کسی است که دیگر در آینده نکته مثبتی را نمیبینند و نگرش مثبت ندارد. قنط نیز یعنی قطع امید کردن به صورتی که فرد منفعل میشود و دیگر تلاشی نمیکند (مصطفوی، 1430 ه. ق، ج 9، ص، 325). این دو کلمه در عین این که بسیار به هم نزدیک هستند ولی تفاوت جزئی آنها قابل توجه است. یأس مربوط به فقدان نگرش مثبت نسبت به آینده و عدم انگیزه است و قنط مربوط به ناامیدی در تأثیر تلاش است. هردوی اینها با هم و یک جا در مقابل «لایسأم» قرار گرفتهاند؛ و بنابراین معنی آن وجود تلاش و انگیزه میباشد. بدین صورت، سیاق کل آیه به صورت یکپارچه معناپذیر میشود. در ادامه آیه 49، یعنی آیه 50 است که نکته قبلی را با بیانی مشخّصتر تأیید و محکم میکند. در آیه 50 میفرماید که همچنان که انسانی به سمت مطلوبیتهایش پیش میرود، نگرش مثبت او نسبت به آینده خود آن قدر رشد میکند که دیگر اغراق آمیز شده و منطقی نمیباشد. مثلاً ممکن است تصور کند حساب و کتاب روز قیامت، دیگر برای او مسأله چالشی و مهمی نمیباشد؛ چون او برای خودش آیندهای روشن تصور کرده (وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً) ؛ و اگر هم حساب و کتاب در روز قیامت هم باشد و قرار باشد در محضر الهی حاضر شود، او برای خودش صرفا خیر و خوشی را پیشبینی میکند (وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی). آیه 50 که در این جا استفاده شد، این است: «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ هذا لی وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی». چنین احساسات و رفتارهایی برای کسی تعریف میشود که شدیدا احساس خوشبختی میکند. این شدّت احساس او تحت تأثیر تحوّل از شرایط نامطلوب به مطلوبی بوده است که او داشته (رَحْمَةً مِنَّا-مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ). برای این که اهمّیت وضعیت نامطلوب این فرد در شدّت احساس خوشبختی حال حاضرش بیشتر درک شود باید توجه شود که قرآن کریم در این جا به جای کلمه «ضرّ» که معنای ضرر دارد، کلمه «ضرّاء» را ذکر فرموده که از همان ریشه است ولی بیان کننده شدّت و طولانی بودن ضرر است (مصطفوی، 1430 ه. ق، ج 7، ص 25). یعنی این انسانی که این گونه سرخوش شده و خوش بینی مفرط پیدا کرده تحت تأثیر شدّت تفاوت وضعیتی است که حال حاضر او با گذشتهاش دارد. این سرخوشی انسان در آیه 10 سوره هود به صراحت با لفظ «فرح» که به همین معناست ذکر شده. در آنجا میفرماید که اگر انسان پس از ضرری طولانی مدت و شدید با نعمتی طولانی مدت و شدید (نعماء) مواجه شود تحت تأثیر این تغییر وضعیت، کاملاً به شرایط آینده خود خوشبین شده و پیشبینی و اعلام میکند که دیگر هیچ بدیای به مننخواهد رسید (لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی) و چنین کسی دیگر کاملاً سرخوش (فرح) و غرق در خوشحالی میشود (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ).
قرآن کریم به همین نحو، رفتار انسان را در ساحت مطلوبیت بیان میکند. انسان هرچه خود را بیشتر نائل به مطلوبیتهایش احساس نماید رفتار انقباضی و خود محوری بیشتری خواهد داشت. طوریکه قابلیتهایی انحصاری برای خود تصوّر نموده و بر آن تکیه خواهد کرد. بنابراین تمایل بیشتری به پیگیری مطلوبیتهایش با محوریت قابلیتهای شخصی خویش خواهد داشت.
قرآن کریم در موارد متعدّدی میفرماید که انسان تمایل به «انتساب به خود» دارد. یعنی انسان به میزانی که به وضعیت مطلوب نزدیکتر میشود اسباب دستیابیاش به مطلوبیت را بیشتر به شخص خودش منتسب میکند. یعنی تمایل دارد که حتّی علّیت و سببیت آن مطلوبیت را برای خود تصاحب نماید. مثلاً در آیه 50 سوره فصّلت میفرماید که انسان پس از آنکه کاملاً احساس کرد که در وضعیت مطلوب قرار گرفته ادّعا میکند، علّت توفیقم خود شخص من بودهام «ولئن اذقناه رحمه منّا من بعد ضرّاء مسّته لیقولنّ هذا لی». توجه شود که براساس عبارت «لیقولنّ» که معنای «حتما خواهد گفت» را میدهد، قرآن تأکید کردهکه این یک قاعده است و براساس این قاعده امکان پیشبینی رفتار چنین نوع افرادی ممکن میشود. به عبارتی دیگر، بیان میکند که اگر مطلوبی به چنین انسانی برسد طبق قاعده او حتما چنین انتسابی را به خود خواهد داشت و به نوعی ظرفیتهای خود را محور توجه قرار خواهد داد.
آیه 10 سوره هود هم تعبیری نزدیک به آیه 50 سوره فصلت دارد و در آن جا بیان میفرماید که انسان وقتی در وضعیت مطلوب قرار گرفت آن را به امتیازات شخصی خودش منتسب کرده و آنها را شدیداً برجسته نموده (فخور) و آن امتیازات را ابزاری کارآمد و مطمئن برای دیگر توفیقات آتی خود قلمداد خواهد کرد (لیقولنّ ذهب السیّئات عنّی). یعنی به نوعی هم برای خود ویژگیها و امتیازهایی منحصر به فرد قائل میشود و هم اینکه آن امتیازات منحصر به فرد خود را دلیل موفقیتهای گذشته و آینده خود خواهد دانست (آیه 10- وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُور). برای درک روشنتر از ابعاد رفتار انسان در وضعیت مطلوب، توجه به آیههای دیگری نیز لازم است. در آیه 49 سوره زمر بیان میکند که از مصادیق این امتیازهای شخصی، علم و دانش فرد است. یعنی میفرماید کسانی بودهاند که در وضعیت مطلوب قرار گرفتهاند و در موقعیت انتساب این توفیق به شخص خود، آن را به امتیاز علمی خود نسبت دادهاند و ادعا کردهاند که این موفقیت در کسب مطلوبیت (نعمت) صرفاً (انّما) بخاطر علم من بوده است (اوتیته علی علم). متن آیه چنین است: «فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ». دیگر کسی که در وضعیت مطلوبش بوده و چنین نگرشی به قابلیتها و امتیازات شخصی خود پیدا کرده، کاری به دیگران نخواهد داشت. همان نکتهای که آیه 51 سوره فصّلت آن را تأیید میفرماید (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ). چون او خود را مدیون کسی نمیبیند و تصور میکند که خودش باعث موفقیتش بوده و بنابراین کمکهای دیگران تأثیر قابل توجهی در موفقیت او نداشتهاند. از این رو چنین کسی دیگر منافع و خواستههای دیگران برایش اهمیتی ندارد. آنچه مهم است این است که او امتیازاتی اطمینان بخش پیدا کرده که با آن -به زعم خود- میتواند دسترسی مطمئن و روبه رشدی به مطلوبیتهایش داشته باشد. در همین راستا است که اگر انسان به شرایط مطلوبش نزدیک شده باشد مانع دسترسی دیگران به آن مطلوبیتها خواهد شد. این همان نکتهایست که آیه 21 سوره مبارکه معارج بیان میدارد (و اذا مسّه الخیر منوعا). در تأیید دیگری بر مطالب فوق، لازم است که به مفهوم کلمه «کفر» توجه شود. طبق فرمایش قرآن کریم در چنین رفتاری از انسان «کفر» وجود دارد. کفر در لغت شناسی به معنای پوشانیدن چیزی و یا بی توجهی و رها کردن آن چیز است. به همین دلیل به کشاورزی که دانه را زیر خاک پنهان میکند کافر میگویند (مصطفوی، 1430 ه. ق، ج 10، ص 87) [37]. همچنین کفر در ادبیات قرآن کریم، به معنای قبول نداشتن خدا نیست. زیرا در موارد متعدّد در قرآن کریم، به کسانی کافر اطلاق شده که به وجود خداوند و دیدار او در روز قیامت و عظمت او اذعان داشتهاند. بلکه به معنای نادیده گرفتن خداوند است. در این آیات عمل کسی که به نقش خداوند به عنوان علّت و مالک اصلی نعمتها توجه نمیکند، کفرآمیز توصیف شده است. مثلاً در آیه 50 سوره فصّلت که پیشتر بررسی شد، انسان به وجود پروردگار اذعان دارد ولی چون نقش او را نادیده میگیرد با عنوان کافر خطاب شده است (هذا لی- و لئن رجعت الی ربی-فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذینَ کفَرُوا بِما عَمِلُوا) ؛ و انسانی که در این آیه رفتارش کافرانه خطاب شده، همان انسانی است که در وضعیت مطلوب قرار گرفته و نعمتهایی که خدا به او لطف کرده را کامل به شخص خودش منتسب میکند (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لی وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لی عِنْدَهُ لَلْحُسْنیفَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذینَ کفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلیظٍ). همینگونه، در آیه 8 سوره زمر نیز رفتار چنین انسانی را (در وضعیت مطلوب) کفرآمیز میخواند (قُلْ تَمَتَّعْ بِکفْرِک قَلیلاً). بنابراین در معنای کلّی، کافر و کفور در ادبیات قرآن به کسی اطلاق میشود که چیزی را نادیده گرفته و به آن توجه شایسته و لازم را نکرده باشد و البته از مهمترین مصادیق آن حقّ الهی و نعمتهای او است که بعداً نیز به مفهوم آن رجوع خواهد شد.
آیه 15 سوره فجر نیز به خود محوری و یا انحصار در خود به هنگام مطلوبیت میپردازد. انسان وقتی که شرایطش از نامطلوب به مطلوب تغییر میکند (اذا مابتلاه-و نعّمه) با این که حضور و تأثیر خداوند نعمت دهنده را میبیند (فیقول ربّی) ولی تمرکز جملهای که میگوید بر یک چیز است؛ «من». او «من» را نعمت داد و بزرگ نمود (أکرمن) و نه دیگران را (طالقانی، 1362، ج 4، ص 68 و 69) (فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ). در اینجا مجددا، تمرکز بر برجسته کردن خویشتن است. آیه بعدی این نکته را تصریح میکند که انسان با دور و نزدیک شدن نسبت به مطلوبیت، تأکیدش بر فضائل و امتیازاتش کم و زیاد میشود (آیه 16-وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ). علامه طباطبایی علاوه بر تأیید این نکته اضافه میکند که انسان خوشبختی و امتیاز را با کم و زیاد شدن نعمتها (در اینجا رزق) ارزیابی میکند (طباطبایی، 1417 ه. ق، ج 20، ص 283).
این تأییدی دیگر بر این است که انسان وقتی خودش را نائل به مطلوبیت احساس میکند دیگر خود را مدیون کسی نمیبیند و به این امر بی توجهی میکند که علّت این موفقیتهایش صرفاً محدود به شخص خودش نمیباشد.
در یک جمع بندی از رفتار انسان، میتوان گفت که انسان به میزانی که به وضعیت مطلوب نزدیکتر میشود رفتار انقباضیتری خواهد داشت. رفتار انقباضی به این معنا که علّت موفقیتهایش را به صورت امتیازهایی در درون خودش جستجو کرده و آنها را به صورت انحصاری برجسته کرده و با تکیه بر آن امتیازها میخواهد منافع فردی خودش را توسعه دهد و به همین تناسب، دیگر توجهی به دیگران و خواستههای آنها ندارد و برای او اهمیتی مستقل ندارند. به عبارتی دیگر، تأیید امتیازات انحصاری و تأمین منافع فردی.
قرآن کریم طیّ یک بررسی موردی[38] در داستان قارون نتایج گرفته شده در بحث را روشنتر کرده است. قارون از لحاظ نیل به مطلوبیت و برخورداری و ثروت در شرایط فوق العادهای قرار داشت (سوره قصص، آیه 79- لذو حظٍّ عظیم). به همین نسبت در بروز رفتارها و حالتهایی که در بالا بیان شد بسیار افراط کرد. سوره قصص آیههای 76 تا 83، وضعیت نیل به مطلوبیت، احساسات و رفتارهای او را این گونه توضیح میدهد. برخورداریهای قارون آن قدر زیاد بود که کلیدهای گنجینههایش را تیمی از جوانان قدرتمند باید حمل میکردند. قارون که کاملاً خود را در وضعیت مطلوب میدید شدیداً سرخوش و غرق در خوشی شده بود (آیه 76). عبارت «لاتفرح» بکار رفته در این آیه به همان حالت سرخوشی در انسان (فرح ذکر شده در آیه 10) سوره زمر اشاره میکند. قارون در پاسخ به کسانی که گفتند چون این نعمت از آن خداست به آخرتت هم بپرداز و به دیگران هم توجه کن (آیه 77)، آنرا ردّ کرده و منکر انتساب این نعمتها به خداوند میشود و کاملاً آنها را به دلیل دانایی و توانایی خود میداند (آیه 78)، روش او در انتساب به خود با همان استدلال آشنای «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ» که در آیه 49 سوره زمر نیز طرح شد، مطابقت دارد. به همین دلیل او این قابلیت و امتیاز خود را که علّت برتری مورد تصورش بود را به رخ میکشد و آن را برجسته میکند (آیه 79) این رفتار او در راستای همان مفهوم «فخور» است که ذیل آیه 10 سوره زمر بحث شد.
رفتار قارون در تأکید بر امتیازات خود و تأمین منافع فردی خود، به نوعی تلاش برای چیره شدن بر دیگران بوده است (آیه 83- لایریدون علوّا). جالب اینجاست که قرآن کریم بیان میکند که با این نشانه که قارون در زمین فرو رفت معلوم میشود که آن قابلیتها و امتیازهایی که وی ادّعای انتساب آنها را به خود داشت، نتوانستهاند در چنین چالش به او کمکی کنند. به علّت چنین خوشبینی مفرطی است که این افراد قابلیتها و امتیازهای خود را برای غلبه بر همه چالشهای پیش روی خود کافی میدانند و به همین دلیل همه این اقدامات قارون کافرانه بوده است (آیه 81 و 82) [39]. همانگونه که اشاره شد قارون یک مطالعه موردی از وضعیت فردی بوده که به صورت استثنایی در اوجبرخورداری و نیل به مطلوبیت قرار داشته و قرآن کریم با بررسی این مورد و با اشاره به وضعیت قارون، حالت سرخوشی، تأکید بر امتیازات خویش، خوش بینی، بی توجهی به دیگران، رفتار کافرانه و دیگر موارد این چنین، تأییدی مصداقی بر تبیینهای کلّیتری میکند که پیشتر ذیل رفتار انسان و بوسیله آیات دیگر تحلیل شد:
إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ موسیفَبَغی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ ‹76›وَ ابْتَغِ فیما آتاک اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَک مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْک وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ ‹77›قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَک مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ‹78›فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِهِ قالَ الَّذینَیُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیایا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ ‹79›وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ ‹80›فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرینَ ‹81›وَ أَصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ ‹82›تِلْک الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ ‹83›
مبتنی بر نتایج مباحثی که گذشت، نمودار 4 رفتار و احساس انسان را در ساحت مطلوب نشان میدهد. انسان در ساحت مطلوبیت هرچه به مطلوبش نزدیکتر میشود یک سری احساسات و ویژگیها شامل نگرش مثبت به گذشته و آینده، تلاش فعّالانه برای دسترسی و محافظت از مطلوبیت (مفهوم مقابل قنوط که ویژگی انفعال را نشان میدهد) و انگیزه مطلوبیت طلبی در او تقویت میشود و هرچه از وضعیت مطلوبش دور میشود این حالات در او کمتر میگردد. هر فردی نسبت به وضعیتی که نسبت به مطلوبیت دارد میزانی از این احساسات را داشته و به همین دلیل رفتار انقباضیتری از خود نشان میدهد. رفتار انقباضی شامل عدم توجه به شرایط دیگران و عدم احساس نیاز در توجه و برآورده نمودن خواستههای آنها میباشد. در همین راستا انسان از طریق قابلیتهایی که در خود آنها را یافته و به عنوان امتیازهای انحصاری موفقیت خویش تلقّی مینماید بیشتر به دنبال تأمین منافع فردی خود خواهد بود.
نمودار 4: رفتار و احساس انسان در ساحت مطلوب |
توجه شود که این رفتار انسان در عین این که بین انسانها مشترک است اما رفتارهای انسان جنبههای دیگری هم دارد. در بخش بعدی جنبه دیگر رفتار انسان، وقتی که او در ساحت نامطلوب قرار دارد مورد بررسی قرار میگیرد.
2-6. واکنشهای روحی وروانی انسان در ساحت نامطلوب
در تبیین حالت و رفتار انسان در ساحت نامطلوب میتوان همان روند استدلالات گذشته را (در ساحت مطلوبیت)، البته بر اساس برخی دیگر از آیات قرآن کریم ارائه نمود. آیه 20 سوره مبارکه معارج در تبین بُعد دیگری از رفتار انسان بیان میکند که او در مواجهه با نامطلوب (شرّ) کاملاً بی تاب میشود و رفتاری مضطربانه خواهد داشت (اذا مسّه الشّرّ جزوعاً). این ویژگی رفتار انسان به تقلّای او در مواجهه با نامطلوب اشارهای ضمنی دارد. یعنی انسان به تلاشی از سر چارهجویی برای دوری از شرایط نامطلوبی که در آن غرق شده است میپردازد. گویی که انسان برای رهایی از این نامطلوبی که در آن غرق شده به هر وسیلهای که امکان دارد استمداد میطلبد[40]. این تقلّا و چاره جویی انسان در آیه51 سوره فصّلت به روشنی تبیین شده است. این آیه میفرماید: انسان هرچه بیشتر در ضرر و نامطلوب قرار میگیرد بیشتر شروع به چاره جویی کرده و شروع به برقراری روابطی میکند که از مشخصههای مهم آن روابط، «وابستگی و گستردگی» است. به عبارتی دیگر انسان به صورت گستردهای اعلام نیاز و وابستگی میکند (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریض). دعاء همان گونه که پیشتر توضیح داده شد، به معنای درخواست و طلب کردن چیزی است[41]. عریض از ریشه عرض به معنای گستردگی بوده و چون بر وزن فعیل بوده، صفت مشبهه شده و به معنای گسترده میباشد[42]. همچنین برای آنکه بتوان حالت وابستگی انسان را از منظر قرآن در «دعاء عریض» درک نمود بایستی به رفتار متقابل انسان در قسمت اول همین آیه توجه کرد. در قسمت اول آیه میفرماید که اگر به انسان نعمت برسد رابطه وابستگی خود را با دیگران قطع کرده و خود را آنان مستقل میبیند (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ) [43] و در قسمت دوم آیه میفرماید، وقتی که شرایط انسان عوض شده و در نامطلوب قرار میگیرد متمایل به برقراری و توسعه روابط وابستگی خود با دیگران میشود (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریض). یعنی در این حالت خود را بیشتر نیازمند کمک گرفتن از دیگران جهت برآوردن نیازهای خود دانسته و به توسعه بیشتر ارتباطات وابستگی خود با محیط (یعنی غیر از خود) اقدام میکند. مجددا آیه 12 سوره یونس این نکته را با مصداقی مشخصتر معلوم مینماید. این آیه میفرماید وقتی انسان در شرایط نامطلوبش قرار میگیرد تلاش همه جانبهای را جهت کمک گرفتن و تقویت ارتباط وابستگی خود با خدای خود شروع میکند. او در تمام حالاتش چه خوابیده، چه نشسته و چه ایستاده به دنبال تقویت این ارتباط جهت استمداد است (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً) ؛ اما به میزانی که از نامطلوب دور میشود به دنبال کار خودش میرود و دیگر از آن تلاش شبانه روزی برای ابراز وابستگی و نیاز خبری نیست، انگار که اصلاً چنین چیزی وجود نداشته (فَلَمَّا کشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ).
بنابراین قرآن کریم بیان میدارد که شدت احساس انسان در شرایط نامطلوب و هنگام مقایسه وضعیت کنونی و گذشته نامطلوبهایش، به طور مستقیم تعیین کننده میزان بی تابی، تقلّا و چاره جویی و همچنین احساس نیازمندی در او میباشد. و به همین علّت هرچه بیشتر خود را نزدیک به نامطلوبهایش احساس میکند، رفتار انبساطی و دیگر محوری بیشتری دارد. طوریکه بر غیر خود توجه کرده و از طریق ظرفیتها و قابلیتهای دیگران پیگیر کاهش نامطلوبها از خود خواهد شد. از این رو، روابط وابستگی خود را با دیگران توسعه میدهد تا از مجموع ظرفیتهای دیگران استفاده نماید. به این ترتیب در تکمیل نمودار گذشته (نمودار 4) ساحت نامطلوب نیز به عنوان بُعد تکمیلی مدل رفتاری انسان اضافه میشود (نمودار 5).
نمودار 5: مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب
در نمودار 5 نشان داده شده که وضعیت نامطلوب در سر مقابل پیوستار قرار دارد و افراد به اقتضای وضعیتشان هرچقدر به وضعیت نامطلوب نزدیکتر میشوند احساساتی چون وابستگی، بی تابی و ناآرامی، تقلّا و چاره جویی در آنان تشدید شده (پیکان نشان دهنده آنها بیشتر در ساحت نامطلوب قرار میگیرد) و در وضعیت آنها غلبه با ساحت نامطلوب است، به اقداماتی شامل توجه به ظرفیتها و قابلیتهای دیگران و توسعه روابط وابستگی با دیگران متمایلتر خواهند شد. همچنین نمودار 5 نشان میدهد که هرکس در هر لحظه در یک وضعیت مشخص و نقطهای قرار دارد. این وضعیت کاملاً متناسب با حس فرد در نزدیکی و دوری به مطلوب و نامطلوب تعیین میشود. افراد به میزانی که به وضعیت مطلوب نزدیکترند برخی احساسات مشخص داشته و رفتارهای متناسب با ساحت مطلوبیت بروز خواهند داد. به همین ترتیب افراد هر چه به وضعیت نامطلوب نزدیکتر باشند، احساسات و رفتارهای مربوط به ساحت نامطلوب در آنها بروز بیشتری دارد.
جمع بندی
نوع ایده آل مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب
اگر به کلّیت مدل دو ساحت مطلوبیت و نامطلوب در نمودار 5 دقّت شود بهتر میتوان درک نمود که هر فرد در هر وضعیت مشخصی به چه میزان ممکن است که رفتارهای مربوط به ساحت مطلوبیت و یا ساحت نامطلوب از خود بروز دهد. این مدل همچنین تمامی اجزای لازم یک مدل توصیفی رفتار انسان را ارائه میکند. زیرا آیههایی که در این مدل مبنای استدلال قرار گرفتند، همگی مربوط به نوع انسانها بوده و در آنها با واژه «الانسان» به این نکته تصریح شده بود[44]. همچنین در این مدل یک سری شرایط محیطی (وضعیت نقطهای یا اقتضایی هر فرد) و متناظر آن حالات درونی «مشخص شدهای» از انسان تبیین میکند که به علّت هر کدام از این شرایط و حالات مشخص، رفتارهای مشخصی از انسان بروز میکنند. یعنی این مدل تمامی اجزای لازم در نمودار 1 که محصول بررسی ادبیات نظری در این زمینه است را دارد[45].
نمودار 1: مرور شاخصهای الزامی مدل توصیفی رفتار انسان
همچنین بیان شد که میتوان هر مدل توصیفی رفتار انسان که شرایط لازم در شاخصهای مفهومی بالا را داشته باشد را به صورت استاندارد در ساختار نوع ایدهآل مدلهای توصیفی رفتار انسان بازنویسی نمود. از این رو مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب بر اساس ساختار نوع ایدهآل مدلهای توصیفی رفتار انسان به صورت نگاره 3 میباشد[46].
نگاره 3: نوع ایدهآل مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب
HUMAN (s) Usually | Because of situations (X( | Behave as (Y) | |
انسان معمولاً | به علّت X (شرایط و حالات مشخّص شده) | رفتار مشخّص Y دارد | |
انسان معمولاً | •بدنبال دستیابی تمام و کمال به مطلوبیتهای مورد تصورش میباشد. او میزان نیل به مطلوبیتها یا نامطلوبهایش را به صورت ملموس و عینی، از طریق میزان بهره مندیها (همچون داراییها، منابع، سلامتی) و ضررهایش (همچون زیانها، محرومیت، بیماری) ارزیابی میکند. •حسّاسیت انسان نسبت به مطلوب و نامطلوب مستقل از هم بوده، به این معنا که انسان وضعیت خود را مستقلاً هم نسبت به مطلوبیت و هم نسبت به نامطلوبهایش ارزیابی کرده و برای هر کدام احساسات درونی و رفتارهای متفاوتی نشان میدهد. •وضعیت انسان کاملاً به احساسات و شدّت احساس او وابسته است. یعنی، احساس انسان است که تعیین میکند او تا چه میزان در شرایط مطلوبیت یا در شرایط نامطلوب است. همچنین شدت احساسی که انسان هنگام مقایسه وضعیت کنونی و گذشتهاش (وضعیت مطلوب یا وضعیت نامطلوب) دارد به طور مستقیم تعیین کننده شدّت رفتار او خواهد بود. از این رو: | 1. در شرایط مطلوبیت از نظر فرد، به میزان شدت احساسی که هنگام مقایسه وضعیت کنونی و گذشتهاش پیدا کرده، در او حالتهای تلاش، انگیزه مطلوبیت طلبی و میزان نگرش مثبت او به گذشته و آینده ایجاد میشود و در نتیجه ... | 1. به میزانی که به وضعیت مطلوب نزدیکتر میشود رفتار انقباضیتری خواهد داشت. رفتار انقباضی به معنای تأیید قابلیتهای شخصی و پیگیری منافع فردی میباشد. به این صورت که علّت موفقیتهایش را به صورت امتیازهایی در درون خودش جستجو کرده و آنها را به صورت انحصاری برجسته کرده و با تکیه بر آن امتیازها میخواهد منافع فردی خودش را توسعه دهد و به همین تناسب، دیگر توجهی به دیگران و خواستههای آنان ندارد. (تأیید امتیازات انحصاری و تأمین منافع فردی). |
2. در شرایط نامطلوب از نظر فرد، به میزان شدت احساسی که هنگام مقایسه وضعیت کنونی و گذشتهاش پیدا کرده در او حالتهای بی تابی، تقلّا و چاره جویی و همچنین احساس نیازمندی ایجاد میشود و در نتیجه ... | 2. هرچه بیشتر خود را نزدیک به نامطلوبهایش احساس میکند، رفتار انبساطی و دیگر محوری بیشتری دارد. به طوریکه بر غیر خود توجه کرده و از طریق ظرفیتها و قابلیتهای دیگران پیگیر کاهش نامطلوبها از خود خواهد شد. از این رو، روابط وابستگی خود را با دیگران توسعه میدهد تا از مجموع ظرفیتهای دیگران استفاده نماید. |
جایگاه و منظر مدیریتی و کاربردی مدل
این تحقیق در فضای علم مدیریت شکل گرفته و مناسب است در انتهای بحث به فواید مدیریتی (علمی یا کاربردی) این مدل بدست آمده از قرآن کریم توجه دارد.
مطلوبیت مفهومی ذهنی میباشد و از همین رو برخی تلاشهایی نیز که در مورد مطلوبیت مطرح شدهاند آن قدر کلی و مختصر هستند که جمع زیادی از صاحبنظران آنها را مدل علمی نمیدانند. معمولاً مطلوبیت با مصادیق عینی و ملموس آن یعنی دارایی، ثروت و سود تعریف میشود. یعنی خود مطلوبیت از لحاظ رفتاری مورد توجه قرار نگرفته و از آن با برخی مفروضات عبور شده است. این درحالیست که مطلوبیت طلبی ریشه اصلی بسیاری از رفتارهای انسان میباشد. مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب مبتنی بر بیانات قرآن کریم به صورت تفصیلی یک مدل مربوط به مطلوبیت را تبیین میکند.
مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب با برخی از تئوریهای مطرح و معتبر مورد استفاده در مدیریت ارتباط نزدیکی داشته و میتواند به توسعه آنها کمک نماید. مثلاً مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب ارتباط نزدیکی با مدل دو ساحتی انگیزشی-بهداشتی دارد. در مدل دو ساحتی مطلوبیت- نامطلوب بیان میشود که در ارزیابی انسانها محور مطلوبیت-فقدان مطلوبیت و محور نامطلوب-فقدان نامطلوب مستقل از یکدیگر بوده و هر کدام احساسات و رفتارهای خاصّ خود را در انسان ایجاد میکنند. همچنین در این مدل بیان میشود که نامطلوب با عدم مطلوبیت تفاوت دارد و به همین دلیل این مدل دو ساحتی است. در همین راستا، مدل دو ساحتی انگیزشی-بهداشتی از فردریک هرزبرگ به یکی از مصادیق مطلوبیت یعنی رضایت شغلی توجه میکند و بیان میکند که با بررسی حالات و رفتار انسانها معلوم میشود که در مقابل رضایت، نارضایتی نیست؛ بلکه عدم رضایت است. به عبارتی دیگر، عدم رضایت با نارضایتی یکی نیستند. در مدل دو ساحتی انگیزشی-بهداشتی بیان میکند عواملی که باعث ایجاد رضایت در انسان میشوند و عواملی که باعث ایجاد نارضایتی در او میشوند یکی نیستند. این تئوری یکی از تئوریهای جذّاب و پرکاربرد در رشته مدیریت شناخته شده که علیرغم قدمت نسبی آن هنوز استفاده خود را در شرکتها و سازمانها دارد[47].
همچنین مدل توصیفی دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب، جنبههای مشابهی با مدل معتبر و مشهور چشم انداز دارد. این مدل از کاهنمن و تورسکی میباشد که موفق به اخذ جایزه نوبل سال 2002 نیز شدند. مدل دو ساحتی برای هرکدام از ساحت مطلوبیت و ساحت نامطلوب رفتارهایی مستقل را ذکر میکند که چنین چیزی در مدل چشم انداز نیز قابل مشاهده است. همچنین در مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب، احساس انسان معیار اصلی قرار گرفتن او در ساحت مطلوبیت یا نامطلوب است. همین نکته نیز در نقطه مرجع[48] در مدل ارائه شده از سوی کاهنمن و تورسکی موجود است. آنها پس از مطالعات خود به این نتیجه رسیدند که احساس انسانهاست که برایشان مشخص میکند که آنها در وضعیت مطلوب یا در وضعیت نامطلوب قرار دارند. البته همین جا یک تفاوت نیز در این مدل با مدل چشم انداز وجود دارد؛ در مدل چشم انداز فرض شده است که انسانها یا خود را در وضعیت مطلوب ارزیابی میکند و یا در وضعیت نامطلوب. به عبارتی دیگر مطلوبیت و نامطلوب در مدل چشم انداز در یک امتداد و یک راستا هستند و یک نقطه صفر (نقطه مرجع) در بین این دو امتداد وجود دارد. در حالیکه در مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب، انسان در هر وضعیتی که قرار دارد، همزمان میزانی از مطلوبیت و میزانی از نامطلوب را دارد. همچنین مدل چشم انداز به رفتار ریسکپذیری انسانها محدود میباشد، ولی مدل دو ساحتی مطلوبیت- نامطلوب به انقباض و انبساط رفتاری انسان در شبکه روابط انسان توجه میکند[49].
از آن جایی که مدل دو ساحتی مطلوبیت-نامطلوب به یکی از موضوعات بنیادین در رفتار انسان میپردازد و این موضوع در علوم انسانی مورد توجه است، ممکن است نظریههای بسیار زیادی باشند که بتوان آنها را با این مدل نسبت سنجی نمود که پیشنهاد میشود پژوهشهایی بر این اساس انجام شوند.
منابع و مآخذ
فارسی و عربی
- قرآن کریم
- انصاريان، حسین. (۱۳۸۳). ترجمه قرآن. قم: انتشارات اسوه.
- آلوسی، سید محمود. (1415 ه. ق). روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع المثانى. بیروت: دار الکتب العلمیه.
- زمخشری، محمود. (1407 ه. ق). الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل. بیروت: دارالکتاب العربی.
- شومیکر، پاملا. جی. (1387). نظریه سازی در علوم اجتماعی. (م. عبداللهی، مترجم) تهران: انتشارات جامعه شناسان.
- صادقی تهرانی، محمد. (1365). الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن و السنة. قم: انتشارات فرهنگ اسلامی.
- طباطبايى، سید محمد حسین. (1374 ه. ش. ). ترجمه تفسير الميزان. (س. موسوى همدانى، مترجم) قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم.
- طباطبايى، سید محمد حسین. (1417 ه. ق. ). الميزان فى تفسير القرآن. قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم.
- طبرسی، فضل بن حسن. (1360). مجمع البيان فى تفسير القرآن. (ر. ستوده، مترجم) تهران: انتشارات فراهانی.
- فخر رازی، محمد بن عمر. (1420 ه. ق). التفسير الكبير (مفاتيح الغيب). بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- فقیهی، سید ابوالحسن. (1376). تئوری و شبه تئوری :چه نوشتهای را میتوان تئوری خواند. اقتصاد و مدیریت - دانشگاه آزاد اسلامی.
- لسانی فشارکی، محمدعلی و مرادی زنجانی، حسین. (1391). روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم. قم: بوستان کتاب.
- مصطفوی، حسن. (1430 ه. ق. ). التحقيق فى كلمات القرآن الكريم (نسخه 4). بیروت، لبنان: دار الكتب العلمية- مركز نشر آثار علامه مصطفوي.
- نیومن، لاورنس. (1389). شیوههای پژوهش اجتماعی: رویکردهای کمّی و کیفی. (ح. دانایی فرد، و س. ح. کاظمی، مترجم) تهران: نشر مهربان.
انگلیسی
- Baran, S. J. , & Davis, D. K. (1995). Mass communication theory; foundations, ferment, and future (4th ed. ). Wadsworth Pub. Co.
- Carlile, P. R. , & Christensen, C. M. (2005 , February). The Cycles of Theory Building in Management Research. Harvard Business School Working Paper, No. 05-057.
- Chandan, J. (2005). Organizational Behaviour (3rd ed. ). Delhi: Vikas Publishing House Pvt. Ltd.
- Griffin, R. W. , & Moorhead, G. (1986). Organizational behavior. Boston: Houghton Mifflin Co.
- Hersey, P. , & Blanchard, K. H. (1977). Management of organizational behavior: Utilizing Human Resources (third ed. ). Englewood Cliffs, New Jersey: Prentice-Hall, Inc.
- Jansen, A. , & Samuel, M. (2014). Achievement of Organisational Goals and Motivation of Middle Level Managers within the Context of the Two-Factor Theory. Mediterranean Journal Of Social Sciences. doi:10. 5901/mjss. 2014. v5n16p53
- Kahneman, D. (2003). Maps of Bounded Rationality: Psychology for Behavioral Economics. American Economic Review, 93 (5) , 1449-1475. doi:10. 1257/000282803322655392
- Kahneman, D. , & Tversky, A. (1973). On the psychology of prediction. Psychological Review, 80 (4) , 237-251. doi:10. 1037/h0034747
- Kahneman, D. , & Tversky, A. (1979). Prospect Theory: An Analysis of Decision under Risk. Econometrica, 47 (2) , 263. doi:10. 2307/1914185
- Kahneman, D. , & Tversky, A. (2000). Choices, values, and frames. New York: Russell sage Foundation.
- Kaplan, A. (1964). The conduct of inquiry: Methodology for behavioral sciences. San Francisco: Chandler.
- Maidani, E. (1991). Comparative study of Herzberg's Two-Factor Theory of job satisfaction among public and private sectors. Public Personnel Management, 20 (4) , 441-448. doi:10. 1177/009102609102000405
- Nadler, D. , & Tushman, M. (1980). A model for diagnosing organizational behavior. Organizational Dynamics, 9 (2) , 35-51. doi:10. 1016/0090-2616 (80) 90039-x
- Olguín, D. O. , Gloor, P. A. , & Pentland, A. (2009). Capturing Individual and Group Behavior with Wearable Sensors. AAAI Spring Symposium: Human Behavior Modeling, 68-74.
- Robbins, S. , & Judge, T. (2013). Organizational behavior (15th ed. ). Boston: Pearson.
- Severin, W. J. , & Tankard, J. W. (1997). Communication theories: Origins, Methods, and uses in the mass media (4th ed. ). New York: Longman.
- Tversky, A. , & Kahneman, D. (1974). Judgment under Uncertainty: Heuristics and Biases. Science, 185 (4157) , 1124-1131. doi:10. 1126/science. 185. 4157. 1124
- Tversky, A. , & Kahneman, D. (1986). Rational Choice and the Framing of Decisions. J BUS, 59 (S4) , S251. doi:10. 1086/296365
- Tversky, A. , & Kahneman, D. (1992). Advances in prospect theory: Cumulative representation of uncertainty. J Risk Uncertainty, 5 (4) , 297-323. doi:10. 1007/bf00122574
- Zhang, Y. , & Wildemuth, B. M. (2009). Qualitative analysis of content. In B. Wildemuth (Ed. ) , Applications of Social Research Methods to Questions in Information and Library Science (pp. 308-319). Westport, CT: Libraries Unlimited.
[1]دیگر مدل های رفتاری شناسایی شده نیز به صورت مقاله های علمی منتشر خواهند شد.
[2]در این نوشتار «مدلهای رفتار» و «مدلهای رفتاری» هردو به معنی «مدل های توصیفی رفتار انسان» می باشند که به اقتضای متن از آن ها استفاده میشود.
[3] Ideal Type
[4] ر.ک. لسانی فشارکی و مرادی زنجانی، 1391.
[5]Prescriptive
[6] نوشته سید محمود آلوسی.
[7] نوشته فضل بن حسن طبرسی معروف به علامه طبرسی ره
[8] نوشته آیه الله دکتر محمد صادقی تهرانی ره
[9] نوشته محمود زمخشری ره
[10] نوشته امام فخر رازی ره
[11] Trustworthiness
[12] Credibility
[13] Dependability
[14] Transferability
[15] در داخل و خارج از کشور.
[16] تأکید می شود که مطالب ارائه شده در این قسمت، به صورت خلاصه به ابعاد مهم این مدل رفتاری انسان اشاره می کند و توضیح کامل مدل نهایی شده در پایان ارائه می شود.
[17] قُلْ کلٌّ یعْمَلُ عَلی شاکلَتِه
[18] أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو انتخاب شیء و اصطفاؤه و تفضیله علی غیره، ففیه قیدان الانتخاب و الاختیار، و التفضیل، و هذان القیدان ملحوظان فی جمیع صیغ اشتقاقها.
[19] أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو ما یقابل الخیر، و قلنا فی الخیر: إنّه عبارة عمّا یختار و ینتخب و یکون له رجحان و فضل. فَالشَّرُّ ما یکون مرجوحا و لا یتمایل الی اختیاره و انتخابه. فالخیر فی الحقیقة: ما فیه نفع و حسن أثر و صلاح. و الشَّرُّ ما فیه ضرر و سوء اثر و فساد. و قد یکون شیء فیه ضرر کالدواء و لیس بشرّ، أو یکون شیء فیه اختلال و فساد و لیس بشرّ کالمریض، أو یکون شیء من جهة الصورة قبیحا و لیس بشرّ. فیلاحظ فی الشرّ أثر الشیء من حیث هو- راجع السوء.
[20] استفاده از معنی حبّ در التحقیق (مصطفوی، 1430 ه.ق، ج 2، ص 178) : أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الوداد و المیل الشدید، و یقابله البغض و التنفّر.
و استفاده از معنی کند در التحقیق (در مصطفوی، 1430 ه.ق، ج 10، ص 130) : أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو فقدان التوجّه و الشوق الی أمر و عدم الاعتناء و الاهتمام به.
[21] این ویژگی در مدل عینیپذیری و مدل وابستگی به منابع استفاده میشود.
[22] توجه شود که مسّ از لحاظ لغت شناسی به معنای احساس و ادراک عینی و ملموس است. (مصطفوی، 1430 ه.ق، ج 11، ص 114 و 115)
[23] دلایل این نوع از اختلالها در رفتار انسان با تفصیل بیشتری در مدل تصمیمگیری ضدّ عقلایی و مدل عینیپذیری بررسی میشوند.
[24] و اگر از سوى خود رحمتی [چون سلامتی، ثروت، اولاد و امنیت] به انسان بچشانیم، سپس آن را [به علتی حکیمانه] از او سلب کنیم [نسبت به آینده زندگی] بسیار نومید شونده و [نسبت به نعمت هایی که دارا بود] بسیار کفران کننده است. (9) و اگر پس از گزند و آسیبی که به او رسیده خوشی و رفاهی به او بچشانیم، قطعاً خواهد گفت: همه [گزندها و] آسیبها از فضای زندگیام رفت [و دیگر آسیبی نمیبینم و] مسلماً در آن حال بسیار شادمان و خودستا خواهد بود. (10)
[25] پس چون انسان را آسیبی رسد، ما را [برای برطرف کردنش] بخواند، سپس هنگامی که از سوى خود نعمتی به او میدهیم، میگوید: فقط آن را بر پایه دانش و کاردانی خود یافتهام.
[26] و چون انسان را گزند و آسیبی رسد، ما را [در همه حالات] به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده [به یاری] میخواند، پس زمانی که گزند و آسیبش را برطرف کنیم، آن چنان به راه ناسپاسی و گناه میرود که گویی هرگز ما را برای برطرف کردن گزند و آسیبی که به او رسیده [به یاری] نخوانده است!!.
[27] و چون به انسان آسیبی رسد، پروردگارش را در حال بازگشت به سوى او [برای برطرف شدن آسیبش] میخواند، سپس چون او را [برای رهایی از آن آسیب] نعمتی از جانب خود عطا کند، آن آسیب را که پیشتر برای برطرف شدنش دعا میکرد، فراموش میکند.
[28] و زمانی که به انسان نعمت میبخشیم [از ما] روی بگرداند و خود را از ما دور کند، و هنگامی که آسیبی به او برسد بسیار نومید و مأیوس شود؛
[29] و هنگامی که به انسان نعمت عطا میکنیم روی بر میگرداند و از ما دور میشود، و چون آسیبی به او رسد [برای برطرف شدنش] به دعای فراوان و طولانی روی میآورد.
[30] و اگر او را از سوى خود پس از آسیبی که به او رسیده خوشی و رفاه بچشانیم قاطعانه میگوید: این [خوشی و رفاه] ویژه من است [و به خاطر لیاقتم به من رسیده است].
[31] اما انسان، هنگامی که پروردگارش او را ابتلا نماید و گرامی داردش و نعمتش بخشد، میگوید: پروردگارم [چون شایسته و سزاوار بودم] مرا گرامی داشت، (15) و اما چون او را بیازماید، پس روزیاش را بر او تنگ گیرد، گوید: پروردگارم مرا خوار و زبون کرد. (16)
[32]توجهشودکهمسّ ازلحاظلغتشناسیبه معنای احساسو ادراکعینیوملموس است (مصطفوی، 1430 ه.ق، ج 11، ص 114 و 115).
[33]برای مقایسه مفهوم کفر و یأس نک: التحقیق: مصطفوی، 1430 ه.ق، ج 10، ص 79؛ ج 14، ص: 224
[34] فَإِنِ اسْتَکبَرُوا فَالَّذینَ عِنْدَ رَبِّک یسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یسْأَمُون.
[35] سوره طلاق آیه 4.
[36] تأیید در: مصطفوی، 1430 ه.ق، ج 14، ص 224.
[37] هو الردّ و عدم الاعتناء بشیء. و من آثاره: التبرّی، المحو، التغطیة.
[38]Case Study
[39]تأیید نکات بیان شده ذیل داستان قارون در طباطبایی، 1374 ه.ش، ج 16، ص: 118.
[40] الغریق یتشبّث بکلّ حشیش
[41] مصطفوی، 1430 ه.ق، ج 3، ص 217
[42] مصطفوی، 1430 ه.ق، ج 8، ص 92
[43] تأیید در المیزان: طباطبایی، 1374 ه.ش، ج 17، ص 612
[44]ر.ک. تعریف واژه انسان در همین نوشتار.
[45]ر.ک. ادبیات نظری؛ شاخصهای مفهومی مدلهای توصیفی رفتار انسان در همین نوشتار.
[46]ر.ک. ادبیات نظری؛ نوع ایدهآل مدل توصیفی رفتار انسان در همین نوشتار.
[47] به عنوان نمونه ر.ک. میدانی، 1991؛ جانسن و ساموئل، 2014.
[48]Refrence Point
[49] ر.ک. کاهنمن و تورسکی، 1973؛ کاهنمن و تورسکی، 1979؛ کاهنمن و تورسکی، 1986؛ کاهنمن و تورسکی، 1992؛ کاهنمن و تورسکی، 2000، کاهنمن، 2003.