خب... بیایید با یه مثال ملموس، بررسی کنیم وقتی ما یه چیزی میخواهیم چه اتفاقی میفته و چرا جلوتر از خواستهها یا ناخواستههامون نشونههاش میاد🧐
🌧🌪مثلا تصور کنید شما یه صبح سرد و خیس دارید پیاده میرید سر کار... هم داره لباساتون کثیف میشه، هم یخ کردید، هم کلی زحمت کشیدید تاکسی دربست پیدا کنید، آخرشم دیر رسیدید... 🚘در همین حین میبینید که یه فرد با ماشین لوکسش با لبخند از کنار شما رد میشه... در شرایط گرم و راحت... و شمام دلتون میخواد که چنین ماشینی داشته باشین... این خواسته همون کانون توجهه... حالا اگه شما زرنگ باشید بجای حسادت و لعنت فرستادن به شرایط، شروع میکنید به خواستهتون تمرکز کنید نه ناخواستهتون... یعنی همون ماشین لوکس و گرم و آرام...
اینجا دو نکته قابل توجهه:
نکته اول؛ توی جهان اصل بر اینه که، ما به خواستههامون باید برسیم مگر اینکه یه سری باور مزاحمشون بشن
نکته دوم؛ به اون ماشین دلخواهتون نباید تک بعدی نگاه کنید... یعنی خلق اون ماشین کلی حواشی داره... مثلا آرامش، یا راحتی در حمل و نقل، یا گرمایش و یا حسّ مالکیت اون ماشین، جزء حواشی اون ماشین لوکسن که هرکدوم با تاخیرهای مختلف زمانی بهتون میرسه🕛🕗🕦
اما بین اینا سریعترین چیزی که بهتون میرسه حسه اطمینانیه که نسبت به رسیدن به اون ماشین دارید... این یه آیهست... یعنی یه نشونهست که مسیرتون درسته
دومین چیزی که بعنوان نشونه میاد، تصویر خواستهتونه ... مثلا میفهمید که اون ماشینو دارید به تعداد زیاد تو خیابون میبینید... یا صحبتش پیش میاد... یا خوابشو میبینید یا کسی بهتون میگه اگه میخوایش دارن بصورت اقساط واگذار میکنند...(مخالفش اینکه، مثلا میبینید تو یه روز همه ماشینشون خراب میشه... این یه نشونهست که آقا کانون توجهتو بپّا!... شما توی مدار دردسر و ناراحتی قرار گرفتی)...
🎯همه این نشونه های سریعتر از اصلِ خواستهتون، به شما دارن میگن "اگه با همین دست فرمون پیش بری، آینده توی مسیرته و قراره بهش برسی"
به این وسیلهست که آینده با آیهها قابل پیش بینی و قابل مدیریت میشن... به این میگن #مدیریت_استراتژیک تحولی
اگه میخواهید کاملتر و منسجم در مورد "مدیریت استراتژیک سیمرغی" بدونین توصیه میکنم حتما جلسه دوازدهم و سیزدهم از "دوره مدیریت استراتژیک پیشرفته" رو تهیه کنید😊
دیدگاه خود را بنویسید